وبلاگ شخصی احسان فردآقایی

وبلاگ شخصی احسان فردآقایی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مذنث» ثبت شده است

بمناسبت میلاد اسوه صبر و استقامت زینب کبری (س) بزرگ زن تاریخ ساز اسلام، مطالبی از علامه شهید مرتضی مطهری به چشمم خورد، حیفم اومد که نقل نکنم... تحلیل استاد از نقش زن در تاریخ، در این عبارات کوتاه ولی پرمغز، به حدی زیبا و مطابق واقع و بروز است، گویی در بین ماست....

نقش زن در تاریخ‏
...بحثى درباره «نقش زن در تاریخ» مطرح است که آیا اساساً زن در ساختن تاریخ نقشى دارد یا ندارد و اصلًا نقشى مى ‏تواند داشته باشد یا نه؟ باید داشته باشد یا نباید داشته باشد؟ همچنین از نظر اسلام این قضیه را چگونه باید برآورد کرد؟.
زن یک نقش در تاریخ داشته و دارد که کسى منکر این نقش نیست و آن نقش غیرمستقیم زن در ساختن تاریخ است. مى‏ گویند زن مرد را مى ‏سازد و مرد تاریخ را، یعنى بیش از مقدارى که مرد در ساختن زن مى‏تواند تأثیر داشته باشد زن در ساختن مرد تأثیر دارد. این خودش مسأله ‏اى است که نمى‏ خواهم امشب درباره آن بحث کنم.
آیا مرد روح و شخصیت زن را مى‏سازد (اعمّ از اینکه زن به عنوان مادر باشد یا به عنوان همسر) یا نه، این زن است که فرزند و حتى شوهر را مى‏ سازد؟ مخصوصاً در مورد شوهر، آیا زن بیشتر شوهر را مى‏سازد یا شوهر بیشتر زن را؟ حتماً تعجب خواهید کرد که عرض کنم آنچه که تحقیقات تاریخى و ملاحظات روانى ثابت کرده است این است که زن در ساختن شخصیت مرد بیشتر مؤثر است تا مرد در ساختن شخصیت زن. بدین جهت است که تأثیر غیرمستقیم زن در ساختن تاریخ، لامنکر و غیرقابل انکار است. اینکه زن مرد را ساخته است و مرد تاریخ را، خودش داستانى است و یک مبحث خیلى مفصل.


سه شکل نقش مستقیم زن در ساختن تاریخ:
1. زن، «شئ گرانبها» و بدون نقش‏. حال ببینیم نقش مستقیم زن در ساختن تاریخ چگونه است و چگونه باید باشد و چگونه مى ‏تواند باشد؟ به سه شکل مى ‏تواند باشد: یکى اینکه اساساً زن نقش مستقیم در ساختن تاریخ نداشته باشد، یعنى نقش زن منفى محض باشد. در بسیارى از اجتماعات براى زن جز زاییدن و بچه درست کردن و اداره داخل خانه نقشى قائل نبوده‏ اند؛ یعنى زن در اجتماع بزرگ نقش مستقیم نداشته، نقش غیرمستقیم داشته است، به این ترتیب که او در خانواده مؤثر بوده و فردِ ساخته خانواده در اجتماع مؤثر بوده است. یعنى زن مستقیماً بدون اینکه از راه مرد تأثیرى داشته باشد، به هیچ شکل تأثیرى در بسیارى از اجتماعات نداشته است. ولى در این اجتماعات زن على رغم اینکه نقشى در ساختن تاریخ و اجتماع نداشته است، بدون شک و برخلاف تبلیغاتى که در این زمینه مى‏کنند، به عنوان یک شئ گرانبها زندگى مى‏کرده است؛ یعنى به عنوان یک شخص، کمتر مؤثر بوده ولى یک شئ بسیار گرانبها بوده و به دلیل همان گرانبهایى‏اش بر مرد اثر می گذاشته است؛ ارزان نبوده که در خیابانها پخش باشد و هزاران اماکن عمومى براى بهره گیرى از او وجود داشته باشد، بلکه فقط در دایره زندگى خانوادگى مورد بهره بردارى قرار مى‏گرفته است. لذا قهراً براى مرد خانواده یک موجود بسیار گرانبها بوده، چون تنها موجودى بوده که احساسات جنسى و عاطفى او را اشباع مى‏کرده است و طبعاً و بدون شک مرد عملًا در خدمت زن بوده است. ولى زن شئ بوده، شئ گرانبها، مثل الماس که یک گوهر گرانبهاست؛ شخص نیست، شئ است ولى شئ گرانبها.


2. زن، «شخص بی بها» و داراى نقش‏
شکل دیگر تأثیر زن در تاریخ- که این شکل در جوامع قدیم زیاد نبوده- این است که زن عامل مؤثر در تاریخ باشد، نقش مستقیم در تاریخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شئ، اما شخص بی بها، شخص بی ‏ارزش، شخصى که حریم میان او و مرد برداشته شده است. دقایق روانشناسى ثابت کرده است که ملاحظات بسیار دقیقى یعنى طرحى در خلقت بوده براى عزیز نگه داشتن زن. هر وقت این حریم بکلى شکسته و این حصار خرد شده است، شخصیت زن از نظر احترام و عزت پایین آمده است. البته از جنبه‏ هاى دیگرى ممکن است شخصیتش بالا رفته باشد مثلًا باسواد شده باشد، عالمه شده باشد، ولى دیگر آن موجود گرانبها براى مرد نیست. از طرف دیگر، زن نمى ‏تواند زن نباشد. جزء طبیعت زن این است که براى مرد گرانبها باشد، و اگر این را از زن بگیرید تمام روحیه او متلاشى مى ‏شود. آنچه براى مرد در رابطه جنسى ملحوظ است، دراختیار داشتن زن به عنوان یک موجود گرانبهاست نه دراختیار یک زن بودن به عنوان یک موجود گرانبها براى او. ولى آنچه در طبیعت زن وجود دارد این نیست که یک مرد را به عنوان یک شئ گرانبها داشته باشد، بلکه این است که خودش به عنوان یک شئ گرانبها مرد را در تسخیر داشته باشد.
آنجا که زن از حالت اختصاص خارج شد (لازم نیست که اختصاص به صورت ازدواج رواج داشته باشد) یعنى وقتى که زن ارزان شد، در اماکن عمومى بسیار پیدا شد، هزاران وسیله براى استفاده مرد از زن پیدا شد، خیابانها و کوچه‏ ها جلوه گاه زن شد که خودش را به مرد ارائه بدهد و مرد بتواند از نظر چشم چرانى و تماشاکردن، از نظر استماع موسیقى صداى زن، از نظر لمس کردن، حداکثر بهره بردارى را از زن بکند، آنجاست که زن از ارزش خودش، از آن ارزشى که براى مرد باید داشته باشد مى ‏افتد؛ یعنى دیگر شئ گرانبها نیست ولى ممکن است مثلًا باسواد باشد، درسى خوانده باشد، بتواند معلم باشد و کلاسهایى را اداره کند یا طبیب باشد، همه اینها را مى‏ تواند داشته باشد ولى در این شرایط (ارزان بودن زن) آن ارزشى که براى یک زن در طبیعت او وجود دارد دیگر برایش وجود ندارد. و درواقع در این وقت است که زن به شکل دیگر ملعبه جامعه مردان مى ‏شود بدون آنکه در نظر فردى از افراد مردان، آن عزت و احترامى را که باید داشته باشد دارا باشد.
جامعه اروپایى به این سو مى‏ رود، یعنى از یک طرف به زن از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى از قبیل علم و اراده شخصیت مى‏ دهد ولى از طرف دیگر ارزش او را از بین مى ‏برد.


3. زن، «شخص گرانبها» و داراى نقش‏
شکل سومى هم وجود دارد و آن این است که زن به صورت یک «شخص گرانبها» دربیاید، هم شخص باشد و هم گرانبها؛ یعنى از یک طرف شخصیت روحى و معنوى داشته باشد، کمالات روحى و انسانى نظیر آگاهى داشته باشد «1» و از طرف دیگر، در اجتماع مبتذل نباشد. یعنى آن محدودیت نباشد و آن اختلاط هم نباشد؛ نه محدودیت و نه اختلاط بلکه حریم. حریم مسأله‏ اى است بین محدودیت زن و اختلاط زن و مرد.
وقتى که ما به متن اسلام مراجعه مى‏ کنیم مى بینیم نتیجه آنچه که اسلام در مورد زن مى‏ خواهد، شخصیت است و گرانبها بودن. در پرتو همین شخصیت و گرانبهایى، عفاف در جامعه مستقر مى‏ شود، روانها سالم باقى مى ‏مانند، کانونهاى خانوادگى در جامعه سالم مى‏ مانند و «رشید» از کار درمى‏ آید. گرانبهابودن زن به این است که بین او و مرد در حدودى که اسلام مشخص کرده، حریم باشد؛ یعنى اسلام اجازه نمى ‏دهد که جز کانون خانوادگى، یعنى صحنه اجتماع، صحنه بهره بردارى و التذاذ جنسى مرد از زن باشد چه به صورت نگاه کردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس کردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانه‏اش و یا شنیدن صداى پایش که اگر به اصطلاح به صورت مهیّج باشد، اسلام اجازه نمى ‏دهد. ولى اگر بگوییم علم، اختیار و اراده، ایمان و عبادت و هنر و خلّاقیت چطور؟ مى ‏گوید بسیار خوب، مثل مرد. چیزهایى را شارع حرام کرده که به زن مربوط است. آنچه را که حرام نکرده، بر هیچ کدام حرام نکرده است. اسلام براى زن شخصیت مى‏ خواهد نه ابتذال.

سه گونه تاریخ‏
بنابراین تاریخ از نظر اینکه در ساختن آن تنها مرد دخالت داشته باشد یا مرد و زن با یکدیگر دخالت داشته باشند، سه گونه مى‏ تواند باشد:

یک تاریخ تاریخ مذکّر است، یعنى تاریخى که به دست جنس مذکّر به‏طور مستقیم ساخته شده است و جنس مؤنّث هیچ نقشى در آن ندارد.

یک تاریخ تاریخ مذکّر- مؤنّث است اما مذکّر- مؤنّث مختلط، بدون آنکه مرد در مدار خودش قرار بگیرد و زن در مدار خودش، یعنى تاریخى که در آن این منظومه بهم خورده است؛ مرد در مدار زن قرار مى‏گیرد و زن در مدار مرد، که ما اگر طرز لباس پوشیدن امروز بعضى از آقاپسرها و دخترخانمها را ببینیم، مى ‏بینیم که چطور اینها دارند جاى خودشان را با یکدیگر عوض مى ‏کنند.

نوع سوم، تاریخ مذکّر- مؤنّث است که هم به دست مرد ساخته شده است و هم به دست زن، ولى مرد، در مدار خودش و زن در مدار خودش.
ما وقتى به قرآن کریم مراجعه مى ‏کنیم، مى‏ بینیم تاریخ مذهب و دین آن‏طور که قرآن کریم تشریح کرده است یک تاریخ مذکّر- مؤنّث است و به تعبیر من یک تاریخ «مذنّث» است یعنى مذکّر و مؤنّث هر دو نقش دارند، اما نه به صورت اختلاط بلکه به این صورت که مرد در مقام و مدار خودش و زن در مقام و مدار خودش.
قرآن کریم مثل اینکه عنایت خاص دارد که همین‏طور که صدّیقین و قدّیسین تاریخ را بیان مى ‏کند، صدّیقات و قدّیسات تاریخ را هم بیان کند. در داستان آدم و همسر آدم نکته‏ اى است که من مکرر در سخنرانیهاى چند سال پیش خود گفته ‏ام و باز یادآورى مى‏ کنم.

                        مجموعه‏ آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏17، ص: 406 (کتاب حماسه حسینی/ ج 1 )

  • احسان فردآقایی