وبلاگ شخصی احسان فردآقایی

وبلاگ شخصی احسان فردآقایی

تعارض علم و دین

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ب.ظ


از یک منظر می‏توان تعارض علم و دین و شدّت گرفتن منازعات و مجادلات میان عالمان علوم دین و دانشمندان علوم تجربی در مغرب زمین را محصول و نتیجه تخصصی شدن علوم و معارف و بیگانه شدن آنها از یکدیگر دانست.
در گذشته علوم و معارف مختلف در یک جا مجتمع، از حال هم باخبر بودند و در تلاؤم با یکدیگر رشد می‏کردند. در حوزه‏ها و مراکز علمی آن زمان، هم طبیعیات تدریس می‏شد و هم ریاضیات و فلسفه و کلام و دیگر علوم و معارف رایج بود. اینها همه در یک مجموعه بودند و محتوای خود را با هم هماهنگ می‏کردند. معارف عهده‏دارِ تبیین جهان‏شناسی و جهان‏بینی، مبادی و مبانی و پیش‏فرضها را تحلیل و تثبیت می‏کردند و در اختیار شاخه‏های دیگرِ دانش؛ نظیر علوم طبیعی قرار می‏دادند و علوم طبیعی به استناد و اتکای آن مبانی و پیش‏فرضهایی که در حکمت و الهیاتِ فلسفه مدلّل و تنقیح شده بود به کار خویش ادامه می‏داد؛ اما پس از قرن سیزدهم میلادی به تدریج شاخه‏های علوم از یکدیگر جدا و مستقل شدند و جریان تخصصی شدن علوم، آرام آرام دامن‏گستر شد و حوزه‏های معرفت و دانش از هم گسیخت و علوم طبیعی کاملاً از جهان‏بینی جدا شد و علمِ مصطلح؛ یعنی دانش تجربی از فلسفه بیگانه گشت و خود را از الهیات و حکمت بی‏نیاز دید.
علم دوران مدرن مانند علم دوران گذشته باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است. با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دین جدا کرده، به علّت فاعلی و علّت غایی عالم کاری ندارد و دایره نظام علّی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود می‏سازد. همه همّت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز پیش از این چه بوده و اکنون چه هست و سرانجام تحت تأثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد.
این مسئله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیده‏ها و غفلت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است. اساس نظام علّی مبتنی بر در نظر گرفتن علت فاعلی و غایی است که نه علم محدود شده به عقل حسی و تجربی، توان اثبات و بحث و فحص در آن را دارد و نه می‏تواند از جایی دیگر وام بگیرد. این ناتوانی در استمداد از منابع معرفتی دیگر محصول و نتیجه جدا شدن علم تجربی و طبیعیات از دین و فلسفه الهی است.
شگفت اینکه برخی از شیفتگان این نگاه استقلالی به علم، پا را از مرزهای واقعی علم تجربی فراتر نهاده و دعوی ارائه فلسفه و جهان‏بینی الحادی را داشته‏اند! حال آنکه عقل حسی و تجربی در قالَب محدود خویش از اساس نمی‏تواند جهان‏بینی ارائه دهد. حس و تجربه‏ای که در کمال توفیق خویش تنها می‏تواند بینشی خاص درباره موجودی مخصوص مانند دریابینی، صحرابینی، گیاه و جانورشناسی و اخترشناسی داشته باشد، کجا می‏تواند عهده‏دار هستی‏شناسی به معنای وسیع آن (جهان‏بینی) باشد؟
اگر یک فیزیکدان بگوید من به استناد حس و تجربه ثابت کردم که عالم مبدأ و خالقی دارد به او گفته می‏شود: حکم شما اشتباه است و اگر بگوید ثابت کردم که عالم مبدئی ندارد به او گفته می‏شود: داوری شما باز هم اشتباه است، زیرا اساساً با ابزاری که وی در دست دارد؛ یعنی حسّ و تجربه حتی حق سخن‏گفتن شک‏آمیز در این وادیهای غیرتجربی را ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد قاطعانه چیزی را نفی یا اثبات کند. درست به این می‏ماند که کسی بخواهد با ترازویی که مناسب توزین سبزی و میوه است وزن سلسله جبال البرز را بسنجد.
منشأ توهم تعارض علم و دین آن است که حوزه دین را به نقل محدود کرده و عقل را از چارچوب معرفت دینی خارج بدانیم. در این صورت تنها آنچه از ادله نقلی فهمیده می‏شود داخل در هندسه معرفت دینی بوده و آنچه توسط عقل حسّی و تجربی یا عقل تجریدی به دست می‏آید معرفت علمی و فلسفی و بی‏ارتباط با حوزه دین محسوب می‏گردد. در اینجاست که اگر مطلبی نقلی از جهتی ناسازگار با یافته علمی و تجربی یا فلسفی و تجریدی باشد از مصادیق تعارض و تقابل علم یا فلسفه و دین تلقی می‏شود.
این تصور ناصواب که مرز دین را می‏شکافد و عقل را از هندسه معرفت دینی جدا و آن را بیرون آن قرار می‏دهد و نقل را در درون آن باقی می‏گذارد، شرایط را به گونه‏ای فراهم می‏آورد که عقل بیگانه شده از دین، عالم آفرینش را دیگر «خلقت» نداند، بلکه آن را «طبیعت» بنامد و مبدأ فاعلی و غایی (هُوَ الاَوَّلُ والاءخِر)[1] را از آن بگیرد و علم طبیعی مُثْله شده و معیوبی را که منقطع الاوّل و الآخر است، تحویل دهد. عقلی که دیگر حاصل تلاش خود را نقاب برگرفتن از چهره خلقت و فعل‏الله نمی‏داند، بلکه صرفاً به تبیین طبیعت می‏نشیند.

اما اگر به این نکته اساسی و مهم توجّه شود که عقل در برابر نقل است نه در برابر دین و همان خداوندی که ادله نقلی را منبع معرفت دینی قرار داده، عقل را نیز حجت شرعی و منبع شناخت دین و رهاورد آن قرار داده است، در این صورت در موارد ناسازگاری مفاد یک دلیل نقلی با یک معرفت علمی یا فلسفی باید از تعارض علم یا فلسفه و نقل سخن راند؛ نه آنکه آن را شاهدی بر تعارض علم یا فلسفه و دین قلمداد کرد.
اگر عقل در کنار نقل در درون هندسه معرفت دینی جای گرفت، سخن گفتن از تعارض علم و عقل با دین به همان اندازه نامأنوس و نابجاست که سخن گفتن از تعارض نقل و دین. نقل هرگز با دین معارض نمی‏شود، زیرا نقل خود منبع شناخت دین است. به همین ترتیب عقل (به معنای وسیع آن) ناسازگار و معارض با دین نمی‏گردد، زیرا حجت شرعی و منبع شناخت دین است.
البته کاملاً طبیعی است که در مواردی نقل با علم و ظاهر متن منقول با مقتضای دلیل عقل ناسازگار باشد، چنان‏که گاه یک دلیل نقلی با دلیل نقلی دیگر معارض و ناسازگار می‏افتد. در این موارد به جای جنجال نابجا به نام تعارض علم و دین باید در فکر راه حلّ تعارض علم و نقل برآمد و مشاهده کرد که کدام یک از این دو حجت، قوی‏تر است یا اگر راهی برای جمع میان هر دو باشد به وجهی میان آنها سازگاری برقرار کرد.

[1] ـ سوره حدید، آیه 3

منبع: منزلت عقل در هندسه معرفت دینی صفحه 110

  • احسان فردآقایی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی