من شوخی نیستم...! (بخش هشتم)-نامه اعمال
ما آدما در دسته بندی جانوران به 2 دسته معمولی و عجیب، به نظرم جزو جانوران عجیب و غریب هستیم! البته دلایل زیادی برای این حرفم می تونم بیارم، ولی به دلیل ضیق وقت فقط به یه دلیل اشاره می کنم و بقیه رو موکول می کنم به وقت دیگه ای!
اون دلیل می تونه این باشه که، ...
جدّی ترین موضوعات عالم رو شوخی می گیریم، و شوخی ترین موضوعات عالم رو جدی می گیریم!!!!
حالا فکر کنم شما هم با من هم نظر شده و انسان ها رو جزو عجیب ترین جانوران موجود در عرصه هستی بدونید! مثلاً هیچ وقت نمیبینید که یه روباه بره و با دم شیر بازی کنه! یا یه آهو بره روبروی یه یوزپلنگ کُری بخونه! و یا ...چون اینا فرق شوخی و جدی رو می فهمن ولی ما آدما خیلی وقتا جای اینا رو عوضی می بینیم!
یکی از موضوعاتی که کاملاً جدیه و همه مون، شاید بارها اونو شتر نامیدیم و گفتیم یه زمانی درِ خونه ما می خوابه، «مرگ» نام داره، در حالی که شوخی می پنداریمش و هیچ توجهی به اون نداریم.
من هم به سهم خودم و در راستای روشنگری در این خصوص، بخشهایی از کتاب «حیات پس از مرگ»، تالیف علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)، رو به نقل از سایت کتابخانه دیجیتال مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن، آماده کردم، که بصورت بخش بخش تقدیم می کنم.
خوندن این کتاب رو به همتون پیشنهاد می کنم.
فصل هشتم: نامه اعمال
خداى متعال مىفرماید:وُکُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرهُ فى عُنْقِهِ فى وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشُوراً * اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً(214).
خداى متعال در این آیه بیان مىدارد که «طائر» انسان را؛ یعنى همان عمل که او آن را به فال نیک یا بد مىگیرد همراه او و ملازم او قرار داده است. بنابراین، طائر انسان، همان عمل اوست که به گردنش آویخته است و از این رو طائر در آیه، به «فى عنقه = بر گردن بودن» توصیف شده است.
اعمال انسان که به نفع یا زیان او ضبط و حفظ مىشوند، در دنیا براى او محسوس نیستند؛ زیرا که «حواس» تنها با سطح و ظاهر اشیاء تماس پیدا مىکنند و عمق و باطن امور را تنها از راه آثار و نشانهها درک مىکنند، ولى نشأه (جهان) دیگر جهانى است که همه نهانها در آن آشکار مىگردد و به آزمایش گذاشته مىشود و همه چیز ظاهر و بارز مىشود وَبَرَزُوا للَّهِِ جَمیعاً ازاین رو طائر را به کتاب و نامهاى وصف کرده است که شخص آن را گشوده و آشکار مىیابد.
خداى متعال مىفرماید:اَحْصیهُاللَّهُ وَنَسُوهُ(215) و نیز فرمود:بَلْ بَدالَهُمْ مَّاکانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ(216) و در آن «احصاء = شماره کردن» و «بداء = آشکار شدن» و «لزوم = ملازم بودن» را به نفس اعمال نسبت داده است؛ زیرا که کتاب (نامه اعمال) خود اعمال و یا حقیقت آنها را در بر دارد نه خطها و نوشتههایى که در میان آنها طبق قرارداد و اصطلاح، بر مفاهیم معینى دلالت دارند.
خداوند متعال در این باره مىفرماید:یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُالنَّاسُ اَشْتاتاً لِیُرَوْا اَعْمالَهُمْ * فَمَنْ یَّعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَّعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ(217).
و نیز مىفرماید:وَلِیُوَفِّیَهُم اَعْمالَهُمْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ(218) و چند آیه دیگر که مضمونى شبیه به مضمون آیههاى یاد شده دارند مانند:یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ اْلأِنْسانُ وَاَنَّى لَهُ الذِّکْرى(219) و یُنَبَّؤُا اْلأِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَاَخَّرَ(220).
پیش از این، به این حقیقت اشاره کردیم که آن روز (رستاخیز) محیط به جمیع مراتب وجود است و همه آن مراتب را داراست و لذا همانطور که خود اعمال، حاضر و ظاهر مىشوند، حقایق اعمال و واقعیتشان نیز حضور مىیابند.
برای مطالعه ادامه مطلب، کلیک کنید:
خداوند متعال در این باره مىفرماید:وَتَرى کُلَّ اُمَّةٍ جاثِیَةً کُلُّ اُمَّةٍ تُدْعى اِلى کِتابِها اَلْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(221)و این کتاب که در این آیه آمده است، همان کتاب مخصوصى است که خود اعمال را در بر دارد.
و نیز مىفرماید:هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ اِنَّا کُنَّا نَستَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(222) و این کتاب همان «کتاب مکنون» است که در آن، آنچه که در گذشته واقع شده و یا اکنون واقع مىشود و یا در آینده واقع خواهد شد، همگى نوشته و ثبت گردیده است، چنانکه در اخبار آمده است که تمام نسخهها (رونوشتها) ازروى این کتاب برداشته مىشوند و اعمال نیز از روى آن استنساخ مىگردند واین کتاب در برگیرنده حقیقت و واقعیت اعمال و حجت (مرجع و مدرک) دیگر کتابهاست و شاید مقصود از کتاب در آیه:وَاَشْرَقَتِ اْلاَرضُ بِنُورِ رَبِّها وَوُضِعَ الْکِتابُ(223)همین کتاب باشد.
در کافى از حضرت صادق (علیه السلام) ضمن حدیثى که درباره لوح آمده، روایت شده است که: و آن کتاب مکنون است که تمام نسخهها از روى آن مىباشد. مگر شما عرب نیستید؟ پس چرا با وجوى که به یکدیگر مىگویید انسخ (نسخه بردار) معناى کلام را درک نکردهاید. آیا چنین نیست که از روى کتاب دیگرى که «اصل» است، نسخه بردارى مىکنید؟ این همان معناى سخن خداوند متعال است که مىفرماید:اِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
و نیز تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که «هنگامى که روز قیامت شود، کتاب (نامه اعمال) انسان رابه او مىدهند و مىگویند: بخوان. راوى از امام (علیه السلام) سئوال کرد آیا آنچه را که در نامه هست مىداند؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: خداوند متعال به یاد او مىآورد و علیهذا هیچ چشم برهم زدن و گام برداشتن و سخن و عملى نیست که به یاد نیاورد، چنانکه گویى در همان لحظه انجام داده است و از اینرو مىگویند:یا وَیْلَتَنا مالِ هذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَلا کَبیرةً اِلاَّ اَحْصیها(224) .
تفسیر عیاشى روایت دیگرى دارد از امام صادق (علیه السلام) که با مضمونى نزدیک به روایت یاد شده، نقل شده است. لازم به تذکر است که در این روایت، حضرت «قراءت» را به «ذکر = یادآورى» تفسیر فرمودند وما در دو رساله «افعال» و «وسائط» بهطور مبسوطترى در این باره سخن گفتهایم.
موضوع دیگر اینکه: خداى متعال مىفرماید:اِنَّا نَحْن نُحْیِى الْمَوْتى وَنَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثارَهُمْ(225) و بنابراین، نگاشتن اعمال و ضبط آنها هم شامل افعال مىشود که انسان به طور مستقیم انجام مىدهد و هم شامل آثار و نتایجى که بر این افعال مترتب مىگردد و نتیجتاً همگى مورد محاسبه و بازخواست قرار مىگیرند. با توجه به این حقیقت و معناى این آیه یُنَبَّؤُا اْلأِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَاَخَّرَ(226) نیز روشن مىشود.
در تفسیر على بن ابراهیم قمى از حضرت باقر (علیه السلام) راجع به عبارت «قدّم» و «اخّر» که در آیه آمده است، روایت شده که حضرت چنین فرمودند:«آنچه از خیر و شر که از پیش فرستد و یا به دنبال هر سنت و روشى که ابداع مىکند، اگر شر و ناپسند باشد، بر گردن اوست و اگر خیر باشد، اجر و پاداشى نظیر اجر پیروان به او داده مىشود، بدون آن که از اجر خود آنها کاسته شود».
خداوند به دنبال وَنَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثارَهُمْ(227) فرموده است:وَکُلَّ شَىْءٍ اَحْصَیْناهُ فى اِمامٍ مُبینٍ(228) و از اینجا روشن مىشود لوح محفوظ (که در اینجا به عنوان امام مبین از آن یاد شده) نیز مرجع و مدرک حسابرسى بندگان قرار مىگیرد، همچنانکه کتاب و نامه اعمال یک یک افراد نیز مرجع بازخواست واقع مىشود.
و نیز روشن مىشود که مقصود از کتاب در آیه:هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ(229) همان لوح محفوظ است؛ چرا که در اینجا کتاب را به امامت که به معناى متبوعیت است توصیف فرمود و در آیه پیش آن را به این خصوصیت توصیف کرد. که اعمال از روى آن نسخهبردارى مىشوند، بنابراین، هردو، یکى هستند.
علاوه بر بیان برخى از خصوصیات کتاب، این حقیقت نیز بیان شده است که بندگان، به دو نحو کتاب و نامه اعمالشان را دریافت مىدارند: سعادتمندانه و شقاوتمندانه و در این باره آمده است:یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ * فَاَمَّا مَنْ اُوتىَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ * اِنّى ظَنَنْتُ اَنّى مُلاقٍ حِسابِیَهْ(230).
تا آنجا که:وَاَمَّا مَنْ اُوتِىَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یالَیْتَنى لَمْ اوُتَ کِتابِیهْ * وَلَمْ اَدْرِما حِسابِیَهْ(231) مقصود از یمین و شمال = راست و چپ دوجنبه قوى و ضعیف انسان یا دو دست مرتبط با آن دو جنبه و یا دو جنبه سعادت و شقاوت است و مسلم این است که صرف دو دست راست و چپ مقصود نیست چنانکه برخى از محدثین ظاهر بین و دیگران این مقصود را تصور کردهاند؛ زیرا که خداى تعالى نفرموده:«اُوتِىَ کِتابَهُ لِیَمینِهِ» یا «لِشِمالِهِ» بلکه فرمود: بیمینه و بشماله که «باء» در اینجا مفید وساطت و سببیت است و شاهد بر این مطلب، این آیه شریفه است:فَاَمَّا مَنْ اُوتِىَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ * فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یسیراً * وَیَنْقَلِبُ اِلى اَهْلِهِ مَسْرُوراً * وَاَمَّا مَنْ اُوتِىَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبوُراً(232)
که دراینجا به جاى «شمال»، «وراءظهره» به کار برده است و این دلیل بر این است که دست چپ مقصود نیست چرا که در این صورت «وراءظهره» نمىتوانست این معنا را برساند.
شاهد دیگر، این آیه شریفه است:یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِاِمامِهِمْ فَمَنْ اُوتِىَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَاُولئِکَ یَقْرؤُنَ کِتابَهُمْ وَلا یُظْلَمُونَ فَتیلاً * وَمَنْ کانَ فى هذِهِ اَعْمى فَهُوَ فِى اْلآخِرَةِ اَعْمى وَاَضَلُّ سَبیلاً(233)؛ زیرا در این آیه فرموده است آنها را «بامامهم» مىخواند نه «لامامهم» در صورتى که در موارد دیگر که وساطت مقصود نبود «لام» به کار برده است و فرمود:کلُّ اُمَّةٍ تُدْعى اِلى کِتابِها(234) و نفرمود:«بکتابها»، بنابراین «الدعوة بالامام = فراخواندن به توسط امام» غیر از «الدعوة الى الکتاب = فرا خواندن به سوى کتاب» است.
(پس از آن که خداى متعال به طور اجمال، فرا خوانده شدن همه مردم را به توسط امامشان ذکر نمود) تفصیل آن را نیز بیان کرده است: گروهى از آنان کتابشان را از جانب «یمین» دریافت مىدارند، پس این یمین همان امام حق آنهاست که به توسط او فرا خوانده مىشوند:یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِاِمامِهِمْ و به جاى آنکه بفرماید: گروه دیگرى به توسط شمال کتابشان را دریافت مىدارند، فرمود:وَمَنْ کانَ فى هذِهِ اَعْمى فَهُوَ فِى اْلآخِرَةِ اَعْمى وَاَضَلُّ سَبیلاً(235) و از این تغییر سیاق مىتوان فهمید که دریافت کتاب به توسط «یمین» در آخرت همانا نور و روشنایى و راهیابى است، چنانکه فرموده است:یَسْعى نُورُهُمْ بَیْن اَیْدیهِمْ وَبِاَیْمانِهِمْ(236).
وَالَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ اُولئِکَ هُمُ الصِّدّیقُونَ وَالشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ اَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ(237) و از اینجا روشن مىشود که «نور» همان «امام» است و مراد از خوانده شدن به توسط او ملحق شدن هرگروه به امام خودشان است.
سخن در این باره، زیاد است که در اینجا مجال ذکر آن نیست. امّا کوتاه سخن این که مراد از «یمین» و «شمال» مىتواند همان مبارکى و میمنت و نامبارکى و شومى و سعادت و شقاوت باشد، نه دو دست راست و چپ و شاهد این مدعا اینکه در سوره واقعه از دو گروه، یک بار به:وَاَصْحابُ الَْیمینِ ما اَصْحابُ الَْیمینِ(238) و:وَاَصْحابُ الشِّمالِ ما اَصْحابُ الشِّمالِ(239) تعبیر شده است.
و باردیگر به:فَاَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما اَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَاَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما اَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ(240) تعبیر شده است.
و بار سوم، عبارت دیگرى به کار رفته و چنین آمده است:وَاَمَّا اِنْ کانَ مِنْ اَصْحابِ الْیَمینِ * فَسَلامٌ لَکَ مِنْ اَصْحابِ الَْیمینِ * وَاَمَّا اِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الظَّالّینَ * فَنُزُلٌ مِّنْ حَمیمٍ(241) و به جاى اصْحابُ الشِّمالِ، الْمُکَذِّبینَ الضَّالّینَ را قرار داد، بنابراین، اصحاب شمال، اهل شقاوت و تکذیب حق و گمراهى مىباشند و گویى که این اشاره به آیه:وَمَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ ... اَلَمْ تَکُنْ آیاتى تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ * قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَکُنَّا قَوْماً ضالّینَ(242) است که در آن نیز گروهى را به تکذیب و شقاوت و ضلالت یاد مىکند.
قبلاً گفتیم که این آیه درباره اهل شقاوتى است که از پیروان گمراه ادیان و یانقض کنندگان پیمان ائمه حق باشند و اما کفار منکر خدا و ادیان مشمول این آیه نیستند؛ زیرا خداى متعال هیچگونه وزن و ارزشى براى آنها قائل نیست و لذا هیچگونه کتاب و حسابى براى آنها وجود ندارد (بدون حساب و کتاب، معاقب خواهند بود).
خلاصه اینکه: اصحاب شمال (گروه چپ) عبارتند از شقاوتمندان و گمراهان و از این رو آنها ضمن سخنى که خداى متعال از آنها نقل مىکند مىگویند:ما اَغْنى عَنّى مالِیَهْ * هَلَکَ عَنّى سُلْطانِیَهْ(243) و همین امور هم بوده است که آنان را از پیروى حق در عین اعتراف و اقرار به آن، باز داشته است. بنابراین، هرکدام از دو گروه سعادتمندان و شقاوتمندان به وسیله امامشان فرا خوانده مىشوند و به امامشان مىپیوندند و به او محلق مىشوند و از راه او کتابشان را دریافت مىدارند و این پیوستن به امام وبه اوملحق شدن، همان معنایى است که در اخبار طینت و سعادت و شقاوت ذاتى آمده است و در آینده به آنها اشاره مىشود انشاءاللَّه.
به همین علت اهل شقاوت، کتاب (نامه اعمال)شان را از سوى چپ و از پشت سر دریافت مىدارند، چون امامان آنها در روبروى آنها هستند در حالى که صورتهاى آنها رو به پشت و وارونه و درهم شده است. خداى متعال درباره فرعون مىفرمایدیَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ فَاَوْرَدَهُمُ النَّارَ(244).
و نیز مىفرماید:یا اَیُّها الَّذینَ اُوتُواالْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها(245).
و نیز مىفرماید:قیلَ ارْجِعُوا وَرائَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً(246)
و در سابق گفتیم که «نور» همان «امام حق» است.
اعتبار نیز، این معنا را تأیید مىکند؛ زیرا که انسان، با هستى دنیائیش یعنى بدن و جسمش، قوا و احساساتش، به همان نحو که از نزد خداى حکیم و خبیر نازل شده و پروردگار علیم و قدیر او را تدبیر نموده است، رو به سوى جلو و جانب راست دارد و دو جانب چپ و پشت، در واقع نقطه پایان قوا و از بین رفتن احساس هستند.
انسان هنگامى که راه شقاوت پیشه کند و به زمین و عالم مادى بچسبد و از هوى و هوس خویش پیروى کند، در حقیقت رو از حق برتافته و روى خویش را به زمین دوخته است و وقتى در روز قیامت، نزد پروردگارش بایستد و براى حسابرسى احضار شود، در حالى است که صورتش به طرف پشت برگردانده شده و وضع نابینایى دارد و هماره گیج و مدهوش و حیران به سوى مقصدى در حرکت است که نمىداند کجاست و چه کارى انجام مىدهد و یا چگونه رفتارى با او خواهند کرد.
باید دانست که امام حق و کسانى که به وسیله او فرا خوانده مىشوند، بر امام باطل و گروهش، اشراف و قاهریت دارد. خداى متعال مىفرماید:اِنَّا نَحْنُ نُحْیِى الْمَوْتى وَنَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَآثارَهُمْ وَکُلَّ شَىْءٍ اَحْصَیْناهُ فى اِمامٍ مبُّینٍ(247)، در این آیه کتاب را که در برگیرنده تمام امور چه سعادت و چه شقاوت است به امامت توصیف فرمود.
و نیز خداى متعال مىفرماید:هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ اِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(248) و طبق این آیه «امام» که همان «کتاب» است، در مورد هردو گروه (سعید و شقى) قضاوت مىکند و بر آنها مشرف و غالب است. این سخن منافاتى با آنچه که سابقاً گفتیم ندارد که:«دعوت به سوى کتاب» با «دعوت به وسیله امام» فرق دارد؛ زیرا که خداى متعال، نامههاى اعمال را به امامت توصیف نفرمود بلکه صفت الزام (ملازم قرار دادن) و تابعیت را براى آنها آورده است و فرمود:وَکُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ(249) و تنها «لوح محفوظ» را که اعمال از روى آن استنساخ مىشوند به امامت توصیف فرمود و این «لوح محفوظ» است که نامههاى اعمال از روى آن صورت بردارى مىشوند و امام، مقتداى محور تمام امور جهان مىباشد.
لازم به تذکر است که خداى متعال در آیات زیادى امامت را به ولایت تفسیر نموده لکن درباره خود، تنها «ولایت» به کار برده است نه امامت؛ چرا که مقتضاى امامت، نوعى سنخیت و همگونگى بین امام و مأموم است. و خلاصه این که: امام حقّ، ولىّ مؤمنان است، و ائمه باطل، اولیاى کافران. البته وجه تمام اینها واضح و روشن است و با توجه به این حقایق گره از بسیارى از احادیث که مىگویند: صاحبان ولایت در روز قیامت بین مردم، حکومت و قضاوت مىکنند، گشوده مىشود و در آینده برخى از آنها را مىآوریم ان شاءاللَّه.
باید توجه داشت که کتاب (نامه اعمال) به دو گروه از مردم داده مىشود، البته یک گروه دیگر نیز هست که غیر از این دو گروه هستند و آنها همان السَّابِقُونَ الْمُقَرَّبُونَ مىباشند.
خداى متعال مىفرماید:وَکُنْتُمْ اَزْواجاً ثَلثَةً * فَاَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما اَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ * وَاَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما اَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ * والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * اُولئِکَ لْمُقَرَّبُونَ(250) و این «سابقون المقربون» همان «مخلصون» بندگان خالص خداوند هستند که از جریانات «نفخ صور» و «احضار» و «میزان» و مانند آنها مستثنا مىباشند و همچنین از موضوع دادن کتاب نیز استثنا شدهاند وبه زودى خصوصیات دیگرى از احوال و اعمال آنها در روز قیامت خواهد آمد.
بنابراین، کتاب و نامه اعمال در مورد دیگر گروههایى که مرتکب اعمال نیک یا بد شدهاند، جریان مىیابد، مگر معاندین و منکرین که آنها مستثنا شدهاند، البته به آن صورت که قبلاً گفتیم.
خداى متعال مىفرماید:وَکُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ(251) و این در مورد کسانى است که داراى اعمال نیک و بد هستند و اما کسانى همچون «مخلصین» که از سطح عمل فراتر رفتهاند و جز خدا هیچ نیستند و نیز کسانى که اعمالشان حبط (تباه و نابود) شده است همچون تکذیب کنندگان انبیا و منکران لقاءاللَّه. این دو گروه هریک به صورتى، اساساً حساب و کتابى ندارند.
خداوند تعالى فرموده است:وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقیهُ مَنْشُوراً و محتملاً این کتاب چیزى است غیر از «طائر»ى که بر گردن انسان آویخته مىگردد (گریبانگیر او مىشود)؛ زیرا اگر این کتاب، همان طائر بوده، جا داشت که بفرماید:«وَنُخْرِجُهُ کِتاباً» در حالى که فرمود:وَنُخْرِجُ لَهُ کِتاباً بنابراین، این آیه هم سیاق با آیاتى مانند:وَاِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ(252) مىباشد، و به دنبال آن فرموده است:اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً(253) و از این آیه چنین به دست مىآید که وضع کتاب و کیفیت خواندن آن، با وضع و کیفیت آن در دنیا فرق دارد و تنها نوعى یادآورى است.
خداى تعالى مىفرماید:یُنَبَّؤُااْلأِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَاَخَّرَ (254) این آیه درباره جزئیات اعمالى است که آن روز، به یاد انسان آورده مىشوند.
خداى تعالى فرموده است:بَلِ اْلأِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ(255)
و این آیه درباره وضع انسان، بهطور اجمال و سربسته است و خود او به آن آگاه و بصیر مىباشد و در گذشته، روایتى را که کیفیت خواندن کتاب را بیان مىکرد، آوردیم، وَاللَّهُ الْعالِمُ.