من شوخی نیستم...! (بخش پایانی)-شهدا در روز رستاخیز
ما آدما در دسته بندی جانوران به 2 دسته معمولی و عجیب، به نظرم جزو جانوران عجیب و غریب هستیم! البته دلایل زیادی برای این حرفم می تونم بیارم، ولی به دلیل ضیق وقت فقط به یه دلیل اشاره می کنم و بقیه رو موکول می کنم به وقت دیگه ای!
اون دلیل می تونه این باشه که، ...
جدّی ترین موضوعات عالم رو شوخی می گیریم، و شوخی ترین موضوعات عالم رو جدی می گیریم!!!!
حالا فکر کنم شما هم با من هم نظر شده و انسان ها رو جزو عجیب ترین جانوران موجود در عرصه هستی بدونید! مثلاً هیچ وقت نمیبینید که یه روباه بره و با دم شیر بازی کنه! یا یه آهو بره روبروی یه یوزپلنگ کُری بخونه! و یا ...چون اینا فرق شوخی و جدی رو می فهمن ولی ما آدما خیلی وقتا جای اینا رو عوضی می بینیم!
یکی از موضوعاتی که کاملاً جدیه و همه مون، شاید بارها اونو شتر نامیدیم و گفتیم یه زمانی درِ خونه ما می خوابه، «مرگ» نام داره، در حالی که شوخی می پنداریمش و هیچ توجهی به اون نداریم.
من هم به سهم خودم و در راستای روشنگری در این خصوص، بخشهایی از کتاب «حیات پس از مرگ»، تالیف علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)، رو به نقل از سایت کتابخانه دیجیتال مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن، آماده کردم، که بصورت بخش بخش تقدیم می کنم.
خوندن این کتاب رو به همتون پیشنهاد می کنم.
فصل نهم: شهدا در روز رستاخیز
خداوند متعال درباره شهدا مىفرماید:وَاَشْرَقَتِ اْلاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ووُضِعَ الْکِتابُ وَجىءَ بِالنَّبِیّینَ وَالشُّهَداءِ وَقُضِىَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ(256) و به طور کلى در قرآن مجید از چندین گروه به عنوان شهدا (گواهان) بر اعمال در روز قیامت یاد شده است.
شهادت (گواه) بر شىء عبارت است از تلقى و دریافت آن از راه حضور و رؤیت که این مرحله، مرحله تحمل و دریافت شهادت است و گواهى دادن درباره امرى پس از دریافت آن و این مرحله از شهادت، مرحله ادا نامیده مىشود و واضح است که شهادت بر اعمال (در روز قیامت) تنها گواهى بر صورت ظاهرى اعمال نیست، بلکه شهادت بر باطن اعمال و وضعیت آنها از نظر اطاعت و معصیت و یاسعادت و شقاوت مىباشد؛ چرا که مقتضاى حکم و قضاوت بر اساس گواهى شهدا، آن هم از سوى «احکم الحاکمین» همین است که شهادت بر حقیقت و باطن اعمال باشد.
درک و تلقى اوصاف حقیقى اعمال غیر ممکن است، مگر براى شاهدانى که از ریشه و منشأ آنها مطلع باشند و بر ضمایر و نهانها و نیتها وقصدها آگاهى داشته باشند. از اینرو شهادت در روز قیامت، در عین اینکه نوعى تکریم و ارج نهادن به مقام شاهد به شمار مىرود لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلاَّ بِاِذْنِهِ(257) در عین حال تنها به کسانى اختصاص دارد که در دنیا چنین مقامى (نگاهى از ضمایر) به آنها ارزانى شده باشد، خداوند متعال مىفرماید:«لا یَتَکَلَّمُونَ اِلاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقالَ صَواباً(258) و صواب، ضد خطاست.
و نیز مىفرماید:اِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ(259) بنابراین، شهادت در آن روز تنها براى کسانى ممکن خواهد بود که اعمال عاملین را به طور دقیق و بدون هیچگونه خطا و اشتباه حفظ و ضبط نمایند.
برای ادامه مطلب کلیک کنید:
از سوى دیگر وقتى شناخت قوا و حواس ظاهرى انسان را موردتأمل و دقت قرار مىدهیم، مىبینیم که چنین شهادتى (شهادت بر باطن اعمال) و دریافتى حتى نسبت به اعمال حاضرین از آنها ساخته نیست، چه رسد به غایبین و یا حضور شاهد و نزدیکى او که البته چنین برداشتى محال است. از این جا به وضوح وروشنى به این نتیجه مىرسیم که اطلاع و آگاهى از باطن اعمال از راهى دیگر و با نیرویى ماوراى نیرو و حواس ظاهرى انسان حاصل مىشود، نیرویى که باطن و ضمیر انسان را چون ظاهرش لمس مىکند و از غایب همانند حاضر آگاه است، این نیرو در حقیقت نورى است غیرجسمانى که به آنچه که امور جسمانى در تأثیراتشان به آن نیاز دارند مانند زمان و مکان و حال، نیازمند نیست، بلکه نورى است که به وسیله آن باطن و نهان افراد را مىتوان دید و «طیب» و «خبیث» و «پاک» و «ناپاک» را از هم بازشناخت.
خداى متعال مىفرماید:کَلاَّ اِنَّ کِتابَ اْلاَبْرارِ لَفى عِلِّیّینَ * وَما اَدْریکَ ما عِلِیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ(260).
و نیز مىفرماید:کَلاَّ اِنَّ کِتابَ الْفُجَّارِ لَفى سِجّینٍ * وَما اَدْریکَ ما سِجّینٌ کِتابٌ مَّرْقُومٌ * وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبیَن(261)و در فصل پیش، این مطلب بیان شد که «اصحاب یمین» و «اصحاب شمال» کتاب و نامه اعمالشان را از راه امامشان دریافت مىدارند. خداى تعالى مىفرماید:وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَىاللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِماکُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(262)
و این آیه شریفه خطاب به تمام مردم است و اختصاص به گروه منافقین ندارد و بدین لحاظ اعمال مؤمنین نیز مورد رؤیت ودیدن قرار خواهد گرفت و از این رو آن مؤمنینى که در کنار خداى متعال و پیامبر (صلى الله علیه و آله) به عنوان بیننده اعمال نام برده شدهاند حتماً گروه خاصى از مؤمنین هستند و نیز در آیه شریفه تلویحاً به این حقیقت اشاره شده است که رؤیت اعمال مردم از جانب پیامبر (صلى الله علیه و آله) و مؤمنین، ضمن آنچه که خداوند به مردم از اعمالشان خبر مىدهد قرار دارد.
على بن ابراهیم قمى در تفسیرش از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است که «نیک و بد اعمال بندگان، هر بامداد، به رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) عرضه مىشود، پس حذر کنید و شرم داشته باشید از اینکه اعمال قبیحتان بر پیامبر عرضه شود».
و نیز عیاشى در تفسیرش روایت کرده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره آیه:وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرىَاللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ(263) سئوال شد، حضرت فرمود که مقصود از «والمؤمنون»، ائمه هستند. احادیثى که در این باره در کافى و امالى و مناقب و بصائر و تفسیر قمى و عیاشى نقل شده است بیش ازحداست.
خلاصه اینکه: دریافت و تحمل این نوع شهادت و نیز گواهى دادن به آن و همچنین کیفر و پاداش دادن طبق آن، همه و همه به استناد و گواهى نفس اعمال بندگان است واین اعمال هستند که، خود سخن مىگویند.
خداى تعالى مىفرماید:وَجىءَ بِالنَّبِیّینَ وَالشُّهَداءِ وَقُضِىَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا 5یُظْلَمُونَ * وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُوَ اَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ(264).
گروههاى مختلف شهدا
یک گروه ازشهدا همان اولیا و انسانهاى مقربند، مانند انبیا و صالحین. خداوند مىفرماید:وَجىءَ بِالنَّبِیّینَ وَالشُّهَداءِ و جدا ساختن «نبیین» از شهدا محتملاً به عنوان نوعى تکریم و ارج نهادن به مقام انبیاست.
و نیز فرموده است:وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لایُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَلاهُمْ یُسْتَعْتَبُونَ(265) امت به معناى گروهى از مردم است و هرگاه پیامرى یازمانى یا مکانى اضافه شود به سبب این اضافه از گروههاى دیگر متمایز و مشخص مىشود و از آنجا که امت در آیه شریفه به چیزى اضافه نشده است، آیه شامل تمام گروهها مىشود و وَلىّ و شهید هرگروهى را در بر مىگیرد هرچند در میان امت پیامبر واحد، اولیاى متعددى وجود داشته باشند، خداى تعالى فرموده:وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً(266) و با توجه به مطالبى که در معناى شهید گفته شد کاملاً واضح است که این مقام (مقام شهادت) به همه افراد امت محمد (صلى الله علیه و آله) ارزانى نشده است بلکه مقصود بعضى از افراد امت هستند، هرچند که در ظاهر، تمام امت مخاطب قرار گرفتهاند و این بدان خاطر است که آن گروه خاص مورد نظر، از میان این امت برخاستهاند.
این شیوه در سخن گفتن امرى طبیعى و متداول است، خداوند متعال در آیه دیگرى مىفرماید:مُحَمَّدٌ رَسُولُاللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم(267) و این وصف «اشداء» را براى کسانى که با حضرت هستند، ذکر مىکند، در صورتى که مسلماً مقصود بعضى از یاران حضرت هستند چرا که به اجماع امت، عدهاى ازکسانى که با حضرت بودند منافق و فاسق بودند و چنین وصفى (اشداء ...) درباره آنها صادق نبود و نظایر این آیه (که خطاب به جمع باشد و مقصود گروهى خاص) زیاد است. بنابراین، شهداى امت گروه خاصى هستند که شهید و گواه بر مردم مىباشند و رسولاللَّه شهید بر آنهاست و آن گروه شهید، واسطه بین پیامبر (صلى الله علیه و آله) ومردم هستند، چنانکه در این آیه ذکر شده است. همچنین در آیه دیگرى مىفرماید:هُوَاجْتَبیکُمْ وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدّین مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ اَبیکُمْ اِبْراهیمَ هُوَ سَمَّیکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفى هذا لِیَکُونَ الرّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ(268).
و این آیه در بیان این حقیقت که شهداى این امت گروه خاصى هستند، از آیه سابق صریحتر و گویاتر است. این قسمت از آیه که فرمود:هُوَ سَمَّیکُمُ الْمُسْلِمِینَ اشارهاى است به دعاى حضرت ابراهیم (علیه السلام) و فرزندانش و اسماعیل (علیه السلام) هنگام ساختن کعبه رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَاَرِنا مَناسِکَنا وَتُبْ عَلَیْنا اِنَّکَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ * رَبَّنا وَابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَیُعَلِمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکّیهِمْ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ(269) و نظر به اینکه ادعاى آن حضرت در حق فرزندان خود و اسماعیل و به طور کلى اهل مکه بود، قهراً دعایى در حق قریش به شمار مىرود ولى از آنجا که آن حضرت (علیه السلام) از خداى متعال خواست که آنها را مسلمان قرار دهد و مناسک و وظایف دینى آنها را به ایشان بیاموزد و آنها را ببخشاید و نیز از درگاه خداوند مسئلت نمود که پیامبرى در میان آنها برانگیزد و مبعوث فرماید که آنها را پاک گرداند و تزکیه نماید، از مجموع این خواستهها مىتوان فهمید که مقصود آن حضرت تمام قریش نیستند، بلکه گروه خاصى هستند که پاکى ذات و هدایت و راهیابى به عهدها و پیمانهاى الهى و ایمان به پیامبر (صلى الله علیه و آله) و تطهیر و تزکیه به وسیله او را یکجا دارا باشند، پس آنها اشخاص معینى هستند که از میان امت مورد لطف و عنایت خاص خداى متعال قرار گرفتهاند.
آنچه که در معناى این آیه شریفه گفته شد، همان تفسیرى است که در اخبار منقول از اهلبیت علیهم السلام نیز آمده است. در کافى و تفسیر عیاشى از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده است که «ما امت وسط هستیم و ما شهدا (گواهان) خدا بر بندگان و حجّتهاى او در زمین و آسمان مىباشیم» و نیز در شواهد التنزیل از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که مقصود خداى تعالى در آیه:لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ تنها ما هستیم. رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) شاهد بر ماست و ما شهداى خدا بر بندگان و حجت او در زمین مىباشیم و ما کسانى هستیم که خداى متعال درباره ما فرموده:وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً(270).
در مناقب نیز از حضرت باقر (علیه السلام) ضمن حدیثى نقل شده است که:«هیچ گروهى نمىتوانند شهداى بر مردمباشند مگرائمه و پیامبران - صلواتاللَّه علیهم اجمعین - و امّا خود امت نمىتواند از سوى خداى تعالى شاهد قرار گیرد؛ زیرا در میان امت کسانى هستند که شهادت آنها در دنیا حتى بر (امور بىارزشى چون) دستهاى سبزى پذیرفته نیست».
در تفسیر عیاشى از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده است که:«آیا گمان مىکنى که خداى تعالى در آیه:لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ تمام اهل قبله (مسلمانان) را مخاطب قرار داده است؟ آیا فکر مىکنى کسى که شهادتش در دنیا در مورد صاعى از خرما پذیرفته نیست، خداوند در روز قیامت از او مىخواهد در حضور تمامى امتها (بر اعمال بندگان) شهادت دهد؟ هرگز خداوند چنین چیزى را از امثال اینها نخواسته است، مقصود این آیه «ائمه» هستند که دعاى حضرت ابراهیم در مورد آنها مستجاب شده است و آنها «امت وسط» وَخَیْرُ اُمَّةٍ اَخْرَجَتْ لِلنَّاسِ مىباشند».
اخبار و احادیث در این باره بسیار است. بدین ترتیب معناى این آیه شریفه فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیداً (271) روشن مىشود و از آنجا که رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) مستقیماً و بلاواسطه شاهد بر آحاد امتش نیست بلکه شاهد بر شهیدان امت است به خوبى مىتوان دریافت که «مشارالیه» در آیه:وَجِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیداً(272) شهداى امتها هستند، نه خود امتها و این شهداى امتها هستند که رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) شاهد بر آنهاست.
آیه دیگرى که با صراحت بیشتر، این حقیقت را بازگو مىکنند آیه:وَیَوْمَ نَبْعَثُ فى کُلِّ اُمَّةٍ شَهیداً عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَجِئْنابِکَ شَهیداً عَلى هؤُلاءِ(273) است این آیه از آیات سابق صراحت بیشترى در این معنا دارد؛ زیرا از آوردن شهیدانِ امتهاى دیگر براى شهادت در روز قیامت به «نَبْعَثُ» تعبیر فرمود در صورتى که در مورد رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) وَجِئْنابِکَ به کار برده.
و همچنین براى شهیدان امتهاى دیگر وصف مِنْ اَنْفُسِهِمْ آورده است (این قرائن همه دلالت بر این معنا دارد که رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) شاهد بر شهیدان است نه بر تمام امت) و رسولخدا (صلى الله علیه و آله) همانگونه که شهید بر شهداى امت خویش است، شهید بر شهیدان امتهاى دیگر نیز هست.
على بن ابراهیم قمى درباره جمله:شَهیداً عَلى هؤُلاءِ روایت کرده است که مقصود از هؤُلاءِ ائمه هستند و رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) شهید بر ائمه است و آنها شهید بر مردم.
در احتجاج از امیرالمؤمنین (علیه السلام) (ضمن حدیثى که اوضاع و احوال اهل محشر را بیان مىکند) روایت شده است که «(در آن روز) پیامبران را برپا مىدارند و آنگاه از آنها درباره اداى رسالتهایى که به دوش داشتند، سئوال مىشود و آنها پاسخ خواهند داد که پیام الهى را به امتهایشان ابلاغ کردند و رسالت خویش را ادا نمودند».
همچنین از امتها درباره رسالت انبیا سئوال مىشود و آنها منکر (ابلاغ رسالت) مىشوند. چنانکه خداى تعالى فرمود:فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذیَن اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ(274) و مىگویند ما جاءَنا بَشیرٌ وَلا نَذیرٌ بشارت دهنده و اخطارکنندهاى نزد ما نیامد، در این هنگام پیامبران، رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) را به گواهى مىطلبند و آن حضرت هم به صدق آنها گواهى مىدهد و گفته کسانى را که منکر رسالت انبیا شده بودند، تکذیب مىفرماید و به هر امتى از آنها مىگوید: آرى، بشیر و نذیرى نزد شما آمدند (و رسالت الهى را ابلاغ نمودند) و خدا بر هر امرى قادر وتواناست، یعنى قادر است که اعضا و جوارح شما را به شهادت وادارد تا آنجابه تبلیغ رسالت الهى توسط پیامبران، گواهى دهند و به همین جهت (که رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) گواه و شاهد پیامبران است) خداى متعال خطاب به پیامبر مىفرماید:فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیداً(275)
عیاشى در تفسیرش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصف روز قیامت روایت کرده است که «(در آن روز) همه در مکان معینى جمع مىشوند و همه خلایق مورد سئوال و استنطاق قرار مىگیرند و هیچکس نمىتواند سخن بگوید مگر کسى که خداى تعالى به او اذن دهد و سخن به حق و ثواب گوید،آنگاه پیامبران را بپا مىدارند و مورد سئوال قرار مىدهند و این جریان، همان است که در سخن خداى تعالى خطاب به پیامبر آمده است فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیداً.
بنابراین، رسولاللَّه شهود بر شهداست و شهدا هم همان پیامبران هستند». پیش ازاین درباره انکار رسالت انبیا از جانب امتها و سوگند یاد نمودن آنها و همچنین دروغ گفتنشان در این مورد که در احادیث آمده است، توضیح دادیم.
گروه دیگر از شهدا عبارتند از ملائکه (ثبت کننده اعمال) که خداوند در این باره مىفرماید:وَما تَکُونُ فى شَاُنٍ وَّما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَّلا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً اِذْ تُفیضُونَ فیهِ(276).
و نیز فرمود:وَلَقَدْ خَلَقْنَااْلأِنْسانَ وَنَعْلَمُ ماتُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ اِذْیَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمینِ وَعَن الشِّمالِ قَعیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ * ... وَجاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَشَهیدٌ(277).
و همچنین فرمود:وَاِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ(278) و آیات دیگرى که بر شاهد بودن ملائکه دلالت دارند، اعضا و جوارح انسان هستند.
خداى تعالى در این باره مىفرماید:اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى اَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا اَیْدیهِمْ وَتَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(279).
و نیز مىفرماید:وَیَوْمَ یُحْشَرُ اَعْداءُاللَّهِ اِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّى اِذا ماجاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ * وَقالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا اَنْطَقَنَااللَّهُ الَّذى اَنْطَقَ کُلَّ شَىْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَاِلَیْهِ تُرْجَعُونَ * وَما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا اَبْصارُکُمْ وَلا جُلُودُکُمْ وَلکِنْ ظَنَنْتُمْ اَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ * وَذلِکُمْ ظَنّکُمُ الَّذى ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ اَرْدیکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِریَن(280).
سیاق این آیات درباره دوزخیان است، ازاین رو مسأله شهادت اعضا و جوارح نیز به آنها اختصاص دارد و شامل مؤمنان و اهل بهشت نمىباشد.
مسأله شهادت دادن اعضا و جوارح اهل دوزخ بر گناهان مىتواند دلیل و شاهد دیگرى باشد بر اینکه کافران نیز مکلف به فروع و احکام دین مىباشند و علت اینکه دوزخیان تنها «جلود = پوستها»شان را مخاطب قرار مىدهند و مىپرسند چرا علیه ما شهادت دادید؟ این است که چشم و گوش، به حیات و فهم نزدیکتر است و از عالَم ماده دورتر؛ به خلاف «جلود = پوستها» که به ماده نزدیکتر است و شهادتشان تعجب برانگیزتر.
این قسمت از آیه که فرمود:قالُوا اَنْطَقَنَااللَّهُ الَّذى اَنْطَقَ کُلَّ شَىْءٍ. پاسخ اعضا و جوارح، به سؤال صاحبانشان است و در پاسخ آنها از به کار بردن کلمه «شهادت» عدول کردند و کلمه «نطق = سخن گفتن» را به کار بردند و در این مورد هم باز واژه «انطاق = به سخن آوردن» را برگزیدند، تا برسانند که این امر نیز به دست خداى تعالى است و اوست که آنها را به سخن آورده است، از اینرو عتاب و سرزنش کردن اعضا و جوارح به عنوان یک موجود مستقل تامالاختیار بىمورد است؛ چراکه نطق هر ناطق وسخنگویى ازخداى تعالى است و هیچ موجودى در کارها و شئونش مستقل نیست و به همین جهت به دنبال آن گفتند:وَهُوَ خَلَقَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَاِلَیْهِ تُرْجَعُونَ یعنى که آغاز و انجام و بدأ و اختتام همه اشیاء و همهپدیدههابه دست اوست و اوستکهقائمو واقفبرهرامرى است و از هیچ امرى و جریانى غایب نیست،بلکه مراقب و نگهبان همه چیزاست.
و از آنجا که مراقبت و نگهبانى از شىء، به وسیله چیزى انجام مىگیرد و نیز استتار و پردهپوشى هم نیاز به وسیلهاى دارد، لذا به دنبال فراز پیش، فرمود:وَما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلا اَبْصارُکُمْ یعنى شما قادر نبودید نسبت به گناهانى که به وسیله جوارحتان انجام دادید پردهپوشى کنید، نه به علت این که اعضا و جوارح را به حساب نمىآوردید و از شهادت دادنها حذر نمىکردید، بل بدین علت که گمان کردید اشیاء از خود استقلال دارند و از ذات حقتعالى جدا هستند و حقتعالى از آنها غایب است، در صورتى که اعضا و جوارح انسان (در حقیقت) مرصاد و کمینگاه الهى هستند (و وسیلهاى براى مراقبت و کنترل بندگان مىباشند) و همین تصور غلط شما باعث شد که گمان کنید خداى تعالى بسیارى از آنچه را که انجام مىدهید، نمىداند (و همین گمان) عین غفلت از حقتعالى و عین بىتوجهى به این حقیقت است که او بر هر امرى گواه و شهید است و هرچیزى که نزد کسى حاضر باشد و یا هر امرى که کسى آن را بداند، آن چیز به عینه نزد حقتعالى حاضر است وبه عینه براى او معلوم و مکشوف است:وَذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذى ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ اَرْدیکُمْ فَاَصْبْحْتُمْ مِنَ الْخاسِریَن(281).
در اینجا به دو نکته باید توجه نمود. یکى اینکه این اصل کلى که علم و قدرت و بهطور کلى تمام کمالات واسطهها، عین علم و قدرت وکمالات حقتعالى است،در قرآن مجید داراى فروع زیادى است و در موارد متعددى به آن اشاره شده است؛ مثلاً درباره علم، خداى بارىتعالى مىفرماید:لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِى السَّمواتِ وَلا فِى اْلاَرْضِ وَلا اَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَلا اَکْبَرُ اِلاَّ فى کِتابٍ مُبینٍ(282).
و نیز مىفرماید:اَمْ یَحْسَبُونَ اَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْویهُمْ بَلى وَرُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ(283).
و همچنین مىفرماید:وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلأِنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ * اِذْ یَتَلَقَّىَ الْمُتَلَقِیَّانِ عَنِ الْیَمینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعید(284) و آیات زیاد دیگرى که در این باره وارد شده است.
به طورى که ملاحظه مىشود، خداى تعالى علم خود را به همه موجودات با ثبت بودن همه حقایق در لوح محفوظ، یکى دانسته و از آن دو به عنوان یکاقعیت سخن مىگوید (این مطلب اشاره به آن اصل است که علم و سایر کمالات واسطهها، عین علم و کمالات ذات حقتعالى است) و با توجه به آنچه گفته شد معناى این آیه:ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(285) که مکرراً در قرآن کریم آمده است، روشن مىشود.
نکته دیگرى که سزاوار تأمل است، این است که از آیات گذشته چنین استفاده مىشود که حیات و زندگى، یک حقیقت سارى و جارى در تمام موجودات است؛ زیرا که در غیر این صورت، به سخن آوردن اعضا و جوارح، نمىتوانست، شهادت باشد. چون سخن گفتن درباره کسى، زمانى شهادت به حساب مىآید که «سخن» حقیقتاًازآن سخنگو باشد.و این جزبا حیات و زنده بودن میسر نیست.
از سوى دیگر زنده نمودن شاهدها در روز قیامت و خبر دادن آنها از وقایعى که در دنیا اتفاق افتاده است، بدون آنکه هنگام وقوع آن وقایع، شاهدها حیات داشته باشند و آن وقایع را تلقى و دریافت کنند، چنین خبر دادنى نمىتواند شهادت باشد، ناچار هرچه که در روز قیامت شهادت مىدهد مانند: سمع و بصر و جلود و زمان و مکان، همه وهمه در دنیا داراى حیات هستند و از این بیان بلافاصله معناى این آیه شریفه روشن مىشود که مىفرماید:وَمَنْ اَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِاللَّهِ مَنْ لایَسْتَجیبُ لَهُ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ وَهُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ * وَاِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ اَعْداءً وَّکانُوا بِعبادَتِهِمْ کافِریَن(286) و همچنین این آیه که در وصف آلهه کفار مىگوید:اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیاءٍ وَما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ(287).
درباره مطالبى که گفته شد،اخبار و احادیث زیادى وارد شده است، در کافى از حضرت باقر (علیه السلام) ضمن حدیثى روایت شده است که «اعضا و جوارح» تنها علیه کسانى شهادت مىدهند که مستحق عذاب الهى شده باشند (این شهادت در مورد مؤمن نیست) و مؤمن کتاب (نامه اعمالش) را به دست راست دریافت مىکند اشاره حضرت در این روایت به آیهاى است که در ذیل آیات شهادت آمده است:وَقَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فى اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَاْلأِنْسِ اِنَّهُمْ کانُوا خاسِریَن(288).
در تفسیر على ابن ابراهیم قمى ومن لا یضحره الفقیه درباره آیه:شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَاَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ(289) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: مقصود از «جلود» فرجها و رانها هستند.
و نیز در تفسیر قمى از قول حضرت (علیه السلام) آمده است: هنگامى که خداوند متعال در روز قیامت، خلایق را جمع کند، نامه عمل (کارنامه) هرکسى را به دستش مىدهند و آنها در آن نگاه کرده (آن را مىخوانند) و منکر مىشوند که چنین اعمالى مرتکب شده باشند. آنگاه ملائکه علیه آنان شهادت مىدهند، سپس (معصیتکاران) سوگند یاد مىکنند که هیچکدام از این اعمال را مرتکب نشدهاند و در این آیه به این جریان اشاره شده است:یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ(290) و وقتى چنین کنند، خداوند بر زبانشان مهر زند و اعضا و جوارحشان را در مورد آنچه که مرتکب شدهاند، به سخن آورد.
از جمله شهدا (گواهان) زمان و مکان است که شامل روزهاى شریف و مقدس و ماهها و اعیاد و جمعهها و زمین و بقاع و مساجد و غیر اینها مىشود، خداوند متعال مىفرماید:وَتلْکَ اْلاَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَاللَّهُ الَّذینَ امَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ(291)از بیانات گذشته چگونگى شاهد بودن روزها روشن مىشود. و نیز معناى این آیه روشن مىگردد و واضح مىشود که کلمه «من» در جمله وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ «من» ابتدائیه است نه تبعیضیه. و مقصود از «شهدا» که در آیه آمده است همان «ایام = روزها» است.
و نیز خداى تعالى (در باره شاهد بودن زمانها و مکانها)مىفرماید:ثُمَّ اِلَىَّ مَرْجِعُکُمْ فَاُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * یا بُنَىَّ اِنَّها اِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فى صَخْرَةٍ اَوْفِى السَّمواتِ اَوْ فِىاْلاَرْضِ یَأْتِ بِهَااللَّهُ اِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ(292)، توضیحات سابق معناى این آیه را روشن مىسازد (و چگونگى شاهد بودن صخرهها و آسمانها و زمینها را روشن مىکند)
و نیز خداى تعالى فرموده است:وَاَخْرَجَتِ اْلاَرضُ اَثْقالَها * وَقالَ اْلأِنْسانُ مالَها * یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَها * بِاَنَّ رَبَّکَ اَوْحى لَها(293).
درکافىاز امام صادق (علیه السلام) روایت شدهاستکه:«هنگامى که روز فرامىرسد، اى فرزند آدم! در این روز کارهاى نیک انجام ده تا به نفع تو نزد خداى تعالى در روز قیامت شهادت دهم. من نه در گذشته نزد تو آمدهام ونه در آینده خواهم آمد و هنگامى که شب فرا مىرسد او نیز چنین سخنى را مىگوید».
این معنا (مضمون این حدیث) را ابن طاووس نیز در کتاب محاسبة النفس از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) روایت کرده است.
شیخ صدوق در کتاب عللالشرایع از عبداللَّه الزراد روایت کرده است که «کهمس از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال کرد که آیا شخص، همه نمازهاى نافلهاش را یکجا بخواند یا آنها را در جاهاى مختلف به جا آورد؟
حضرت فرمود: نه آنها را این جا و آنجا پراکنده سازد؛ زیرا این اماکن در روز قیامت به نفع او شهادت خواهند داد».
یکى دیگر از شهداى قرآن کریم، اعمال و عبادتهاى شخص است و در آینده، در مبحث شفاعت به طور فشرده در این باره سخن خواهیم گفت.
آنچه را که در مورد شهادت شاهدان گفته شد از راه برهان نیز مىتوان اثبات نمود؛ زیرا که: هر رابطه و نسبتى که بین اعمال و اشیاء، تحقق یابد عین آن رابطه و نسبت، بین آن شىء و ذات (عمل کننده) نیز به وجود خواهد آمد؛ زیرا که اعمال از تنزلات ذوات هستند و وجودشان قائم به ذوات است.
بنابراین، با بقاى ذات، صادرهاى ذات نیز به حسب نوع تحققى که دارند، باقى مىمانند و با بقاى «صادرها» نسبتى که بین آنها و اشیاء تحقق یافته، بقا و دوام مىیابد و باز به علت بقاى نسبتها، اشیاء نیز باقى مىمانند؛ چون وجود نسبتها، وجود «رابط» هستند و بدون طرفین، تحقق نمىیابند. (از سوى دیگر) با حیات، همه ذوات (اعمال و نسب و اشیاء) حیات خواهند داشت و با حضور آنها در پیشگاه حقتعالى (به طور کامل) و به تمام ذات، نسبت به آنچه که نزدشان هست، همه شهادت مىدهند.
پایان