من شوخی نیستم...! (بخش دوم)
ما آدما در دسته بندی جانوران به 2 دسته معمولی و عجیب، به نظرم جزو جانوران عجیب و غریب هستیم! البته دلایل زیادی برای این حرفم می تونم بیارم، ولی به دلیل ضیق وقت فقط به یه دلیل اشاره می کنم و بقیه رو موکول می کنم به وقت دیگه ای!
اون دلیل می تونه این باشه که،...
مطالعه بخش دوم با رفتن به
فصل دوّم: برزخ
در محل خود اثبات گشته است که میان عالم جسم و جسمانیات و عالم اسماى خداوند سبحان، دو عالم وجود دارد:«عالم عقل و عالم مثال» و هر موجودى ضرورتاً به مبدأ خویش باز مىگردد. و همچنین ثابت گشته که عوالم از جسمانیات گرفته تا مبدأ اوّل و مبدأ کلّ، از نظر نقص و کمال، مراتب مختلفى دارند ولى در نفس وجود، متطابق هستند. معناى این حرف این است که عالى به رتبه سافل نزول مىکند و سافل همچون آینهاى، صورت هرآنچه را که از رنگها و نورها در مقابلش قرار گیرد، منعکس مىسازد و نتیجتاً از عالى آنقدر ظاهر مىگردد که این آینه قبول نماید و تحمّل آن کند. و نیز عالى بر حسب کیفیّات ناقص یا کامل آینه، کیفیّت مىیابد.
از دیگر مطالبى که در جاى خود واضح گشته این است که عالم مثال همچون برزخى است میان عقل مجرّد و موجودات مادّى. بنابراین، عالم مثال موجودى است که ماده نیست لکن بعضى لوازم مادّه بودن همچون مقدار، شکل و عرض فعلى را داراست. با این مقدّمات، وضع انسان در انتقالش از این دنیا به دنیاى پس از مرگ، روشن مىگردد.
در اینجا کاملاً بجاست که خوانندگان در نکات زیر توجه و تأمّل کافى بنمایند، اوّلاً: در تصور نمودن معناى مادّه، ثانیاً: در این نکته که مادّه، جوهرى است با قابلیت پذیرفتن آثار جسمى، ثالثاً: در اینکه وجود ماده در اجسام، توجیه کننده تغییر و تحولاتى است که در جسم روى مىدهد. و بالأخره رابعاً: توجه به این نکته که ماده نه جسم است و نه محسوس.
نباید تصوّر کرد مادّه همان جسمیتى است که در موجودات جسمانى وجود دارد. این مطلبى است که از ذهن بعضى [از] علماى سطحى دور مانده و نتیجتاً آنچه را که متألهینِ از اصحاب برهان، بیان داشته، بر غیر وجه صحیحش درک نمودهاند.
وقتى ما مىگوییم برزخ، ماده ندارد و یا لذایذ برزخ خیالى است و یا تنها لذت عقلانى وجود دارد پنداشتهاند که مراد ما این است که آنها وهم و سرابى بیش نیستند و جز در وهم و خیال، هیچگونه وجودى در خارج ندارند. این پندار هم فىنفسه باطل است و هم انحرافى است در درک مقصود.
على اىّ حال، وضع «برزخ» همان است که دیدید و کتاب و سنت نیز بدان دلالت مىکند. لکن چون اخبار شامل بیشتر آیات مربوطه بوده است، ما بحث را تنها در قسمت اخبار بنا نهادهایم و در ضمن آن، متعرّض آیات نیز گشتهایم.
در تفسیر نعمانى از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که: و امّا دلیلِ رد کردن حرف کسانى که ثواب و عقاب پس از مرگ و قبل از قیامت در همین دنیا را انکار مىکنند، همانا این گفته خداوند است که:یَوْمَ یَاْتِ لاتَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِأِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَسَعیدٌ * فَاَمَّاالَّذین شَقُوا فَفِى النَّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَشَهیقٌ * خالِدیَن فیها مادامَتِ السَّمواتُ وَاْلاَرْضُ اِلاَّ ماشاءَ رَبُّکَ اِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ * وَأَمَّاالَّذینَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خالِدیَن فیها مادامَتِ السَّمواتُ وَاْلاَرْضُ اِلاّ ماشاءَ رَبُّکَ(45).
و منظور همان آسمانها و زمینهایى است که قبل از قیامت وجود دارد و هنگامى که قیامت فرا رسد به آسمانها و زمینهاى دیگرى تبدیل خواهند گشت.
و مانند این سخن خداوند که:وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ(46). که در آن، مراد از برزخ همانا ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است.
و به همانگونه است این آیه که:اَلنَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ(47) در قیامت که سراى جاویدان است، صبح و شبى وجود ندارد، این دو تنها از آن این دنیا هستند.
خداوند تبارک و تعالى در مورد بهشتیان فرموده است:وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَعَشِیّاً(48) و این واضح است که پگاه و شبانگاه تنها متعلق به شب و روزهاى بهشت قبل از قیامت تواند بود، چه خداوند مىفرماید:لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَلا زَمْهَریراً(49). و به همین منوال است آیه:وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذین قُتِلُوا فِى سَبیلِاللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحیَن بِما اتاهُمُاللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ(50).
در عبارت:اَلنَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها مراد از آتش، همان آتش آخرت است لکن شخصى که بر آتش عرضه مىگردد در برزخ است. ذیل آیه نیز به همین مطلب دلالت مىکند:وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ اَدْخِلُوا الَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ(51).
نظیر چنین موضوعى در روایاتى که به زودى خواهد آمد، به چشم مىخورد، مثلاً این که در گور شخص،درى از آتش باز مىگردد که از آن لهیبها و شرارههاى آتش به داخل زبانه مىکشند. بنابراین، آتش برزخ نمونه آتش آخرت و عذاب آن نیز نمونه عذاب آخرت است.
امّا مراد از آتش در عبارت:فَاَمَّا الَّذین شَقُوا فَفِى النَّارِ آتش برزخ است. بنابراین، از توضیحاتى که گذشت، سازگار بودن و صحتِ جمع میان دو امرِ:«در آتش بودن» و «بر آتش عرضه گشتن» واضح مىگردد.
این آیه نیز همانند آیه قبل است:اِذِ اْلاَغْلالُ فى اَعْناقِهِمْ وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ * فِى الْحَمیمِ ثُمَّ فِىالنَّارِ یُسْجَرُونَ(52)طبق این آیه، کشیده شدن در «حمیم» که عبارت از حرارت آتش است، مقدمه کشیده شدن در آتش است که مسلماً در قیامت، وقوع مىیابد. این مضامین در تفسیر عیّاشى نیز روایت شده است.
تجسّم عمل
قمّى و عیّاشى در تفسیرشان، کلینى در «کافى» و مفید در «امالى»، هرکدام با سندهاى خویش، از مؤید بن غفله از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کردهاند که: انسان هنگامى که در آخرین روز حیات و اولین روز آخرتش قرار مىگیرد، مال، فرزندان و عمل او پیش رویش مجسّم مىگردند. در این حال رو به سوى مالش کند و گوید: به خدا قسم! من بر تو حریص بودهام، حال بگوى از من چه چیزى نزد تو است؟
مال پاسخ گوید: کفنت را از من بستان و ببر.
پس از آن رو به فرزندانش کند و گوید: به خدا قسم! من دوستدار و حامى شما بودهام، چه چیزى از من نزد شماست؟ آنان پاسخ دهند که ما تو را به قبرت رسانیم و در آن بپوشانیم.
بالأخره رو به عملش کند و گوید: به خدا قسم! من از تو رو گردان بوده و تو را بر خود دشوار و سنگین مىیافتم، پس بگوى که چه چیز از من نزد تو است؟ عملش جواب دهد: من با تو در قبر و در روز رستاخیز، قرین و همدم خواهم بود تا اینکه بر پروردگارت عرضه گردیم.
حال اگر او ولىّ خدا بوده باشد، کسى نزد او آید که خوش چهرهترین و خوشبوترین و خوش جامه ترین افراد باشد و بدو گوید: بشارت ده به فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ وَجَنَّتُ نَعیمٍ(53) حقیقتاً به بهترین منزلگاهها وارد گشتهاى.
آن ولىّ خدا پرسد تو کیستى؟ او پاسخ دهد: من عمل صالح توأم. و سپس در حالى که [آن ] شخص را مخاطب قرار مىدهد مىگوید: پس تو از دنیابه بهشت رخت بربند. وبعد، از غسل دهنده و حامل وى مى خواهد که در کار او تسریع کنند.
هنگامى که او وارد قبر خویش مىگردد، دو ملک نزد او آیند. اینها بازرسان قبرند، موهاشان را به دنبال خویش همى کشند و با دندانهاشان زمین را وارسى کنند. صداهاشان همچون رعد و چشمانشان چون برق است. از او پرسند بگو پروردگارت کیست؟ پیغمبرت کیست و دینت چیست؟
او گوید: اللَّه پروردگار من است و محمد (صلى الله علیه و آله) پیغمبرم و اسلام نیز دینم. به دنبال آن، دو ملک مزبور براى وى دعا کنند که خداوند او را در هرچه دوست مىدارد ثابت گرداند. و این همان گفته خداست که:یُثَبِّتُاللَّهُ الَّذین امَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَیوةِ الدُّنْیا(54).
بعد از این، آن دو ملک، فضاى قبر او را تا آنجا که چشمانش یارى دهد باز نمایند و براى او درى به بهشت بگشایند و بدو گویند: با آسودگى خاطر همچون جوانى مرفّه بیارام. و این همان سخن خداست که:اَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرّاً وَاَحْسَنُ مَقیلاً(55).
و اگر شخص نسبت به پروردگارش دشمن بوده باشد، کسى نزد او آید که از بد لباسترین و بدبوترین خلق خدا بوده و به او گوید: بشارت ده به:فَنُزُلٌ مِّنْ حَمیمٍ * وَتَصْلِیَةُ جَحیمٍ(56) و از غسل دهنده و حامل او مىخواهد که او را معطل سازند. هنگامى که وارد قبر شود، بازرسان قبر نزد او آیند و کفنهایش را از اوبرگیرند و به او گویند: بگو پروردگارت کیست، پیغمبرت کیست و دینت چیست؟ او پاسخ دهد: نمىدانم.
به دنبال آن، بازرسان بدو گویند: ندانستهاى و هدایت نگشتهاى. و با گرز آهنین خویش چنان بر وى ضربت وارد سازند که همه جنبندگان زمین از آن بهراسند مگر جن و انس.
سپس درى از آتش به روى او بگشایند و بدو گویند: بخواب در بدترین وضع و شرایطى (که تصورش را نتوانى کرد) و او از شدّت ضیقى و تنگى همچون نیزه وسرنیزه خواهد شد، تا بدانجا که مغزش از میان ناخنها و گوشتش بیرون زند. و خداوند مارها و عقربها و حشرات زمین را بر وى مسلّط گرداند تا اینکه بدنش را نیش زنند. این وضع ادامه خواهد یافت تا اینکه خداوند او را از قبرش برانگیزد. وى نیز همواره به خاطر سختى وضعى که در آن قرار دارد، از خداوند مىخواهد که قیامت برپا گردد.
مؤلف گوید: عبارت: و این همان گفته خداست که:یُثَبِّتُاللَّهُ الَّذین امَنُوا... که در حدیث فوق آمده بود، اشاره به این آیه از قرآن دارد:
اَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَاللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِىالسّماءِ * تُؤْتى اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَیَضْرِبُاللَّهُ اْلاَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ * وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اْلاَرْضِ مالَها مِنْ قَرارٍ یُثَبِّتُاللَّهُ الَّذینَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَیوةِ الدُّنْیا وَفِى اْلآخِرَةِ وَیُضِلُاللَّهُ الظَّالِمینَ وَیَفْعَلُاللَّهُ مایَشاءُ(57).
در این آیات، خداوند بیان داشته است که نوعى از کلمات داراى اصل و ریشه محکم و ثابت هستند و در هر زمانى ثمرات خویش را عرضه مىدارند. خدا چنین کلماتى را به «پاک» وصف نموده. و در جاى دیگر نیز فرموده است این کلمات به سوى او بالا مىروند و عمل صالح هم آنها را صعود مىدهد تا اینکه به آسمان رسند.
همچنین فرموده است:مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً (58) و سپس طریق وصول بدان را ذکر نموده:اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ(59).
خداوند در طىّ آیات فوق، روشن ساخته است که مؤمنین را در دنیا و آخرت به این کلمات پاک محکم، ثابت مىگرداند. قول و کلام، به اعتبار «نیّت» و «اعتقاد» شخص، به ثبات و افاده ثبات، متصف مىگردد. در آخرت وضع طورى است که یا انسان به واسطه «قول ثابت» تثبیت مىگردد و یا به خاطر «عدم قول ثابت» مىلغزد و گمراه مىشود. و چون در آنجا اختیار و یا تساوى دو شق سعادت و شقاوت وجود ندارد نتیجتاً ثبات و تثبیت کلام تنها با سؤال و مؤاخذه، مورد پیدا مىکند. با تدبر نمودن در مطلب، امر روشن مىگردد.
از طرف دیگر، خداوند خبر داده است که این قول ثابت و پاک، در همه هنگام، به اذن پروردگارش،ثمره و منافع خویش را مىدهد. نتیجتاً از آیه مىتوان فهمید که در هر زمان و مکانى این چنین منافعى از آن برگرفته مىشود و بنابراین در هر زمان و مکانى سؤال وجود دارد.
در این آیه شریفه، معانى بسیار دیگرى نهفته است.
از این که حضرت صادق (علیه السلام) به آیه فوق تمسک نمود، مىتوان چنین استنباط کرد که خداوند برزخ را تتمه حیات دنیا قرار داده است. حقیقت امر نیز، این است که از جهتى مىتوان برزخ را تتمه حیات دنیوى دانست.
عبارت: و این همان سخن خداست که:اَصْحابُ الْجَنَّةِ ... که در حدیث آمده بود، اشاره به این آیه از قرآن دارد:وَقالَ الَّذین لا یَرْجُونَ لِقاءَ نالَوْلا اُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ اَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اْستَکْبَرُوا فى اَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوّاً کَبیراً * یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَیَقُولُونَ حِجراً مَحْجُوراً * وَقَدِمْنا اِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً * اَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرّاً وَاَحْسَنُ مَقیلاً(60).
این آیات که در ضمن صریحترین آیات نیز هستند، راجع به برزخند. و مراد از «مقیل»» در آیه فوق همان خواب قبل از ظهر است. البته پر واضح است که در بهشتِ قیامت خوابى وجود ندارد و برزخ با اینکه در آن از خوابهاى دنیوى سراغى نیست، با این حال نسبت به قیامت همچون خواب است به بیدارى. و به همین دلیل خداوند در مورد روز رستاخیز، مردم را به «قیام» وصف نموده است.
و نیز به همین دلیل است که حضرت در حدیث فوق، وضع رابه همین ترتیب وصف کرده بود که براى شخص مرده درى به بهشت باز مىگردد و بدو گفته مىشود که به آسودگى بخواب و یا درى به جهنم و گفته مىشود که در بدترین شرایط بخواب. این مضمون با وجود این که در بسیارى از روایات وجود دارد با این حال هیچکدام صراحتاً نگفتهاند که شخص مرده وارد بهشت مىگردد بلکه همگى مىگویند درى از بهشت به روى او گشوده مىشود و او منزل خویش را در آن مىبیند و از آنجا نسیم شادى بر وى مىوزد و به او گفته مىشود که به آسودگى بخواب، خوابى همچون عروس.
اگر خواننده به یاد داشته باشد، این حدیث ازحضرت باقر (علیه السلام) قبلاً گذشت که وقتى در مورد «موت» از او سؤال شد، حضرت پاسخ داد:«مرگ همان خوابى است که هرشب به سراغتان مىآید، با این تفاوت که مدّت آن طویلتر است و شخص از آن بیدار نخواهد شد مگر در روز قیامت».
بنابراین، برزخ هیچ نیست مگر نمونه و مثالى از قیامت و این گفته حضرت (علیه السلام) که فضاى قبر او تا آنجا که بینائیش یارى دهد، گسترده مىشود،تلمیح زیبا و ظریفى است به همین مطلب. چه مثال، چیزى نیست مگر همان حدّى ازممثّل که انسان درک مىکند و ماوراى بینائى چشم، شىء قابل درکى وجود ندارد.
مراد ازاین سخن خداوند که:یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْرى ... اولین روزى است که آنها ملائکه را مىبینند،به قرینه این گفتهشان که:لَوْلا اُنْزِلَ عَلَیْنَاالْمَلائِکَةُ و همچنین این دیدار در برزخ صورت مىگیرد و هم آنجاست که بشارت و عدم بشارت تحقق مىیابد.
از «متوسّطین» مؤاخذه به عمل نمی آید
تا آنجا که آیه فوق دلالت مىکند، تنها مؤمنین و ظالمین هستند که مورد مؤاخذه و سؤال قرار می گیرند و آیه نسبت به وضع مستضعفین و متوسطین، سکوت اختیار کرده است. از روایات نیز چیزى در همین حد استفاده می شود.
در «کافى» از ابىبکر حضرمى نقل کرده است که ابوعبداللَّه (علیه السلام) فرمود: «در قبر تنها از کسانى سؤال و مؤاخذه خواهد شد که داراى ایمانى محض و یا کفرى محض باشند و دیگران به حال خود رها خواهند گشت».
اخبار دیگرى که به این مضمون باشند، بسیار زیاد و به حد استفاضه است. مثلاً در تفسیر قمى بهطور مستند از ضریس الکناسى نقل شده است که:«به ابىجعفر (علیه السلام) گفتم: فدایت گردم! (به من بگویید) کسانى که موحدند و به پیامبرى محمد (صلى الله علیه و آله) اقرار دارند، لکن گناهکارند و امامى ندارند و ولایت شما را نمىشناسند، وضعشان چگونه است؟ فرمود: اینها در گورشان باقى خواهند ماند. حال اگر عمل صالحى داشته باشند و از آنها عداوتى (نسبت به ما اهلبیت) آشکار نگشته باشد، براى آنها راهى به بهشتى که در مغرب است، گشوده خواهد شد و از آنجا برایشان نسیم فرح خواهد وزید تا اینکه در روز قیامت خداوند خویش را ملاقات کنند. و خداوندِ آنها را به خاطر نیکیها و بدیهایشان مورد حساب و مؤاخذه قرار دهد. اینان کسانى هستند که وضعشان موقوف به امر خداست.
مستضعفین، ابلهان، اطفال و فرزند مسلمانان که به حد بلوغ نرسیدهاند نیز چنین وضعى دارند».
حضرت (علیه السلام) با عبارت:«... موقوف به امر خداست» اشاره به این سخن خدا دارد که:وَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِاللَّهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَاِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ(61).
بالجمله همه انسانها مگر مستضعفین و کسانى که بدانان ملحقند، به خاطر اعمالشان مورد سؤال و مؤاخذه قرار مىگیرند و به دنبال آن یا منعّم مىگردند و یا معذّب. ما در آینده به همین مطلب باز خواهیم گشت.
تجسّم ارواح در برزخ
مفید در «امالى» خود از حضرت صادق (علیه السلام) نقل کرده است که:«هنگامى که خدا روحى را قبض مىنماید، آن روح را به شکلى همانند آنچه که در دنیا داشته، به بهشت مىفرستد. این ارواح در آنجا مىخورند و مىنوشند و هنگامىکه شخصى بر آنان وارد مىگردد، آنها را به همان شکلى که در دنیا داشتهاند مىشناسد».
و در «کافى» از «ابىوّلاد خیاط» نقل شده است که او به حضرت صادق (علیه السلام) مىگوید:«فدایت گردم! مردم چنین روایت مىکنند که ارواح مؤمن در چینهدان پرندگان سبز رنگى است که در اطراف عرش الهى هستند».
حضرت فرمود:«مؤمن نزد خدا محترمتر از آن است که روحش را در چینهدان پرندهاى قرار دهد ولکن این هست که خداوند آن روح را در بدنى همچون بدنهاى خودشان قرار مىدهد».
در «کافى» همچنین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که:«ارواح به همان شکل جسدهاشان بر درختى در بهشت قرار مىگیرند، همدیگر را مىشناسند و از یکدیگر راجع به افراد مىپرسند و هر زمان که روحى از ارواح نزدشان مىآید به هم مىگویند: رهایش کنید چه او اکنون از نزد هول و هراسى عظیم سر رسیده است. سپس از او مىپرسند فلانى چه کرد؟ اگر پاسخ گوید او را زنده ترک گفتهام، امیدى بدو بندند و اگر پاسخ دهد که او مرده است، گویند: ها! فرو افتاد، فرو افتاد (یعنى در جهنم)».
چنین معنایى در اخبار بسیار آمده که البته همگى در مورد مؤمنین بخصوصه است. اما راجع به وضع کافر، به زودى صحبتش خواهد شد.
دیدار مُردگان با خانوادههاشان
در «کافى» از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده است که:«شخص مؤمن پس از مرگش از خانواده خویش دیدار مىکند و در مورد وضع آنها، آنچه را که از آن مسرور گردد، بیند و آنچه را که از آن اندوهناک شود، بر او مخفى ماند».
و نیز در «کافى» از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که:«هیچ مؤمن و کافرى نیست که در هنگام ظهر نزد خانواده خویش حاضر نگردد. وقتى مؤمن خانوادهاش را در حال انجام اعمال صالح مىبیند، خداوند را حمد گوید و وقتى کافر، خانواده خویش را در حال انجام اعمال صالح ببیند بر آنان غبطه خورد».
در «کافى» از اسحق بن عمّار نقل شده است که:«از ابىالحسن اوّل (علیه السلام) پرسیدم آیا شخصى که از دنیا رفته خانوداه خویش را دیدار مىکند یا نه؟ حضرت فرمود: آرى. سپس پرسیدم چند وقت به چند وقت؟ حضرت فرمود: بنا به منزلتى که نزد خدا دارد، هر هفته، هر ماه یا هر سال. بعد پرسیدم به چه شکلى نزد خانوادهاش حضور مىیابد؟ پاسخ داد: به صورت پرندهاى لطیف که بر دیوار خانهشان فرود آید و بر آنان مشرف گردد و هرگاه که آنان را در خیر و خوبى بیند، در شادى و سرور شود و هرگاه که آنان را در سختى و حاجتى بیند، غمگین و اندوهناک گردد».
روایاتى که به این مضمون باشد بسیار است و مؤلّف معتقد است که تصوّر نمودن شخص به صورت پرندهاى لطیف، از باب تجسم ارواح است.
مضمون و معنایى را که در روایت فوق وجود دارد ممکن است بتوان به نحوى از این سخن خدا فهمید که:
وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذین قُتِلُوا فِى سَبیلِاللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحینَ بِما اتاهُمُاللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمةٍ مِنَاللَّهِ وَفَضْلٍ وَاَنَاللَّهَ لا یُضیعُ اَجْرَا الْمُؤْمِنینَ(62)
مراد از «استبشار» دریافت بشارت و شادمان گشتن به آن است. و عبارت یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمةٍ ... توضیح و بیان همان عبارت:وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا است. بنابراین، این آیات مىرسانند که کشته شدگان در راه خدا ازاین که افراد خانوادهشان را در نعمت و فضل و انتفاى خوف و حزن مىبیند، خوشحال و شادمان مىگردند. و نیز مىرسانند که بازماندگان این افراد، عمل صالح انجام مىدهند و چون خداوند اجر مؤمنین را ضایع نمىگرداند، نیکیهاى آنان را به حساب مىآورد و از بدیهایشان درمىگذرد و برکات خویش را بر آنان افاضه مىنماید. کشته شدگان، همه اینها را مىبینند.
این آیه نیز در معنا شبیه آیه فوق است:وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرىَاللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ اِلى عالِمِ ِلْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(63).
مصاحبت شیطان با دوستانش در قبر
«کافى» از ابىبصیر و او نیز از امام صادق (علیه السلام) (در مورد مؤاخذه بازرسان قبر) نقل کرده است:«هنگامى که شخص میّت کافر باشد، این دو ملک بازرس به او مىگویند: این شخصى که در میان شماست کیست؟ و کافر پاسخ مىدهد: نمىدانم. در این هنگام او را با شیطان تنها مىگذارند».
در حدیث دیگرى از بشیرالدّهان، همان معنا آمده است. همچنین عیّاشى در تفسیرش از محمد بن مسلم و او نیز از حضرت باقر (علیه السلام) این روایت را نقل کرده است.
در حقیقت این همان سخن خداست که:وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الْرَّحْمنِ نُقَیِّضُ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ ... تا آنجا که:حَتَّى اِذا جاءَنا قالَ یالَیْتَ بَیْنى وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ(64).
باید دانست عالم برزخ از عالم دنیا به مراتب وسیعتر است؛ زیرا «مثال» گسترده و بزرگتر از جسم مادّى است و حتماً خواننده معنایى از «مادّه» را که قبلاً گذشت، به یاد دارد. بنابراین، آنچه که در کتاب و سنت در مورد برزخ آمده است، تنها کلیّاتى است که براى نمونه آورده شدهاند نه توضیح و تشریح کامل مطلب.
نکته دیگرى که باید دانست این است که در بسیارى جاها در اخبار، زمین به عنوان محلّى براى بهشت و آتش برزخ و نیز محلّى براى دیدار اموات با خانوادهشان و غیره، تعیین گشته است. این چنین تعیینى حمل بر این مىشود که علقه مادّى عالم ارواح به طور کامل قطع نمىگردد. و حقیقت امر نیز چنین است، همانطور که گذشت.
در برخى از اخبار آمده است که بهشتِ برزخ در «وادىالسلام» و آتش آن در «وادى برهوت» و صخره بیتالمقدّس، محل اجتماع ارواح است.
در روایات دیگرى آمده است که ائمه، ارواح را در مکانهاى مختلفى مشاهده کردهاند. چنین مطلب در مورد کرامات اولیاى صالح بیش از حد حصر نقل گشته است. همه این مطالب، امور ممکنهاى هستند که کاشف از نوعى علقه ارواح به خاطر شرافت مکان یا زمان وضع است.
«پاورقی ها در سایت مزبور موجود است»