ازدواج موقت
جالبه؟! نه؟! مسائل و آموزه های دینی از اون دسته موضوعاتی هستن که همه فکر می کنن در مورد رد و اثبات اونها، پذیرفتن و یا نپذیرفتن اونها، صادق بودن یا کاذب بودن اونها و... اظهار نظر کنن! راستی دیدید؟! اون قدری که ما به خودمون جرأت می دیم در حوزه مسائل دینی از خودمون نظریه و فرضیه و دیدگاه در کنیم! در مورد موضوعات دیگه مثل پزشکی، مهندسی، شیمی، فیزیک و یا حتی نحوه تعمیر ماشینمون توسط مکانیک و ... جرأت ابراز نظر نداریم!!!!!
یکی از اون موضوعات جنجالی«ازدواج موقت»ه! عبارتی دو کلمه ای که از اون با عباراتی مثل: «عقد موقت»، «صیغه موقت»، «صیغه محرمیت»، و ... هم نام برده می شه و مسلّما یکی از حلال های خداست، که مثل خیلی از آموزه های دینی دیگه همه می خوان در موردش نظر بدن! در این میون، خانم ها غالباً مخالف و آقایون به نوعی موافق!!! هر چند معتقدم این مخالفت و این موافقت هیچکدوم با نگاه ژرف و عمیق به این مسأله نیست!!!
البته این نکته رو بگم که من با اظهار نظر در مورد مسائل دینی توسط افراد مخالف نسیتم، چرا که این قاعده رو قبول دارم که «شک مقدمه یقینه» ولی با اظهار نظر های مغرضانه، غیر عالمانه، و ... سخت مخالفم!!!
به نظرم رسید بخشی از کتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» نوشته استاد شهید مرتضی مطهری رو که این بحث رو مطرح کرده و حاوی نکات آموزنده ایه، براتون بیارم، و قضاوت رو به عهده خودتون بگذارم.
ازدواج موقت
من بر خلاف بسیارى از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهههایى که در مسایل اسلامى مىشود- با همه علاقه و اعتقادى که به این دین دارم- به هیچ وجه ناراحت نمىشوم، بلکه در ته دلم خوشحال مىشوم زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کردهام که این آیین مقدس آسمانى در هر جبهه از جبههها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندى و سرافرازى و جلوه و رونق بیشترى آشکار شده است.
خاصیت حقیقت همین است که شک و تشکیک به روشن شدن آن کمک مىکند.
شک مقدمه یقین، و تردید پلکان تحقیق است. در رساله زنده بیدار از رساله میزان العمل غزالى نقل مىکند که:
«... گفتار ما را فایده این بس باشد که تو را در عقاید کهنه و موروثى به شک مىافکند زیرا شک پایه تحقیق است و کسى که شک نمىکند درست تأمل نمىکند.
و هر که درست ننگرد، خوب نمىبیند و چنین کسى در کورى و حیرانى بسر مىبرد.»
بگذارید بگویند و بنویسند و سمینار بدهند و ایراد بگیرند، تا آنکه بدون آنکه خود بخواهند وسیله روشن شدن حقایق اسلامى گردند.
یکى از قوانین درخشان اسلام از دیدگاه مذهب جعفرى- که مذهب رسمى کشور ماست- این است که ازدواج به دو نحو مىتواند صورت بگیرد: دائم و موقت.
ازدواج موقت و دائم در پارهاى از آثار با هم یکى هستند و در قسمتى اختلاف دارند. آنچه در درجه اول ایندو را از هم متمایز مىکند، یکى این است که زن و مرد تصمیم مىگیرند بهطور موقت با هم ازدواج کنند و پس از پایان مدت اگر مایل بودند تمدید کنند تمدید مىکنند و اگر مایل نبودند از هم جدا مىشوند.
دیگر اینکه از لحاظ شرایط، آزادى بیشترى دارند که بهطور دلخواه به هر نحو که بخواهند پیمان مىبندند. مثلًا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد باید عهدهدار مخارج روزانه و لباس و مسکن و احتیاجات دیگر زن از قبیل دارو و طبیب بشود، ولى در ازدواج موقت بستگى دارد به قرارداد آزادى که میان طرفین منعقد مىگردد؛ ممکن است مرد نخواهد یا نتواند متحمل این مخارج بشود یا زن نخواهد از پول مرد استفاده کند.
در ازدواج دائم، زن خواه ناخواه باید مرد را به عنوان رئیس خانواده بپذیرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت کند، اما در ازدواج موقت بسته به قراردادى است که میان آنها منعقد مىگردد.
در ازدواج دائم، زن و شوهر خواه ناخواه از یکدیگر ارث مىبرند، اما در ازدواج موقت چنین نیست.
پس تفاوت اصلى و جوهرى ازدواج موقت با ازدواج دائم در این است که ازدواج موقت از لحاظ حدود و قیود «آزاد» است، یعنى وابسته به اراده و قرارداد طرفین است؛ حتى موقت بودن آن نیز در حقیقت نوعى آزادى به طرفین مىبخشد و زمان را در اختیار آنها قرار مىدهد.
در ازدواج دائم، هیچ کدام از زوجین بدون جلب رضایت دیگرى حق ندارند از بچهدار شدن و تولید نسل جلوگیرى کنند، ولى در ازدواج موقت جلب رضایت طرف دیگر ضرورت ندارد. در حقیقت، این نیز نوعى آزادى دیگر است که به زوجین داده شده است.
اثرى که از این ازدواج تولید مىشود یعنى فرزندى که به وجود مىآید، با فرزند ناشى از ازدواج دائم هیچ گونه تفاوتى ندارد.
مهر، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت، با این تفاوت که در ازدواج موقت عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم عقد باطل نیست، مهرالمثل تعیین مىشود.
همان طورى که در عقد دائم، مادر و دختر زوجه بر زوج، و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم مىگردند، در عقد منقطع نیز چنین است، و همان طورى که خواستگارى کردن زوجه دائم بر دیگران حرام است خواستگارى زوجه موقت نیز بر دیگران حرام است. همان طورى که زناى با زوجه دائم غیر، موجب حرمت ابدى مىشود زناى با زوجه موقت نیز موجب حرمت ابدى مىشود. همان طورى که زوجه دائم بعد از طلاق باید مدتى عده نگه دارد زوجه موقت نیز بعد از تمام شدن مدت یا بخشیدن آن باید عده نگه دارد با این تفاوت که عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عده زن غیر دائم دو نوبت یا چهل و پنج روز. در ازدواج دائم جمع میان دو خواهر جایز نیست، در ازدواج موقت نیز روا نیست.
این است آن چیزى که به نام ازدواج موقت یا نکاح منقطع در فقه شیعه آمده است و قانون مدنى ما نیز عین آن را بیان کرده است.
بدیهى است که ما طرفدار این قانون با این خصوصیات هستیم. و اما اینکه مردم ما به نام این قانون سوء استفادههایى کرده و مىکنند، ربطى به قانون ندارد. لغو این قانون جلوى آن سوء استفادهها را نمىگیرد بلکه شکل آنها را عوض مىکند بعلاوه صدها مفاسدى که از خود لغو قانون برمىخیزد.
ما نباید آنجا که انسانها را باید اصلاح و آگاه کنیم، به دلیل عدم عرضه و لیاقت در اصلاح انسانها مرتباً به جان مواد قانونى بیفتیم، انسانها را تبرئه کنیم و قوانین را مسؤول بدانیم.
اکنون ببینیم با بودن ازدواج دائم چه ضرورتى هست که قانونى به نام قانون ازدواج موقت بوده باشد. آیا ازدواج موقت- به قول نویسندگان «زن روز»- با حیثیت انسانى زن و با روح اعلامیه حقوق بشر منافات دارد؟ آیا ازدواج موقت اگر هم لازم بوده است، در دوران کهن لازم بوده است اما زندگى و شرایط و اقتضاى زمان حاضر با آن موافقت ندارد؟
ما این مطلب را تحت دو عنوان بررسى مىکنیم:
الف. زندگى امروز و ازدواج موقت.
ب. مفاسد و معایب ازدواج موقت.
زندگى امروز و ازدواج موقت
چنانکه قبلًا دانستیم ازدواج دائم مسؤولیت و تکلیف بیشترى براى زوجین تولید مىکند. به همین دلیل پسر یا دخترى نمىتوان یافت که از اول بلوغ طبیعى که تحت فشار غریزه قرار مىگیرد آماده ازدواج دائم باشد. خاصیت عصر جدید این است که فاصله بلوغ طبیعى را با بلوغ اجتماعى و قدرت تشکیل عائله زیادتر کرده است. اگر در دوران ساده قدیم یک پسربچه در سنین اوایل بلوغ طبیعى از عهده شغلى که تا آخر عمر به عهده او گذاشته مىشد بر مىآمد، در دوران جدید ابداً امکان پذیر نیست. یک پسر موفق در دوران تحصیل که دبستان و دبیرستان و دانشگاه را بدون تأخیر و رد شدن در امتحان آخر سال و یا در کنکور دانشگاه گذرانده باشد، در 25 سالگى فارغ التحصیل مىگردد و از این به بعد مىتواند درآمدى داشته باشد. قطعاً سه چهار سال هم طول مىکشد تا بتواند سر و سامان مختصرى براى خود تهیه کند و آماده ازدواج دائم گردد. همچنین است یک دختر موفق که دوران تحصیل را مىخواهد طى کند.
جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسى
شما اگر امروز یک پسر محصل هجده ساله را که شور جنسى او به اوج خود رسیده است تکلیف به ازدواج بکنید، به شما مىخندند. همچنین است یک دختر محصل شانزده ساله. عملًا ممکن نیست این طبقه در این سن زیر بار ازدواج دائم بروند و مسؤولیت یک زندگى را- که وظایف زیادى براى آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به فرزندان آیندهشان ایجاد مىکند- بپذیرند.
کدامیک؟ رهبانیت موقت یا کمونیسم. جنسى یا ازدواج موقت؟
از شما مىپرسم: آیا با این حال، با طبیعت و غریزه چه رفتارى بکنیم؟ آیا طبیعتحاضر است به خاطر اینکه وضع زندگى ما در دنیاى امروز اجازه نمىدهد که در سنین شانزده سالگى و هجده سالگى ازدواج کنیم دوران بلوغ را به تأخیر بیندازد و تا ما فارغ التحصیل نشدهایم غریزه جنسى از سر ما دست بردارد؟.
آیا جوانان حاضرند یک دوره «رهبانیت موقت» را طى کنند و خود را سخت تحت فشار و ریاضت قرار دهند تا زمانى که امکانات ازدواج دائم پیدا شود؟ فرضاً جوانى حاضر گردد رهبانیت موقت را بپذیرد، آیا طبیعت حاضر است از ایجاد عوارض روانى سهمگین و خطرناکى که در اثر ممانعت از اعمال غریزه جنسى پیدا مىشود و روانکاوى امروز از روى آنها پرده برداشته است صرف نظر کند؟.
دو راه بیشتر باقى نمىماند: یا اینکه جوانان را به حال خود رها کنیم و به روى خود نیاوریم؛ به یک پسر اجازه دهیم از صدها دختر کام برگیرد، و به یک دختر اجازه دهیم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندین بار سقط جنین کند، یعنى عملًا کمونیسم جنسى را بپذیریم؛ و چون به پسر و دختر «متساویاً» اجازه دادهایم، روح اعلامیه حقوق بشر را از خود شاد کردهایم، زیرا روح اعلامیه حقوق بشر از نظر بسیارى از کوته فکران این است که زن و مرد اگر بناست به جهنم دره هم سقوط کنند دوش به دوش یکدیگر و بازو به بازوى هم و بالأخره «متساویاً» سقوط کنند.
آیا اینچنین پسران و دخترانى با چنین روابط فراوان و بیحدى در دوران تحصیل، پس از ازدواج دائم مرد زندگى و زن خانواده خواهند بود؟.
راه دوم ازدواج موقت و آزاد است. ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود مىکند که در آن واحد زوجه دو نفر نباشد. بدیهى است که محدود شدن زن مستلزم محدود شدن مرد نیز خواه ناخواه هست. وقتى که هر زنى به مرد معینى اختصاص پیدا کند قهراً هر مردى هم به زن معینى اختصاص پیدا مىکند، مگر آنکه از یک طرف عدد بیشترى باشند. بدین ترتیب پسر و دختر دوران تحصیل خود را مىگذرانند بدون آنکه رهبانیت موقت و عوارض آن را تحمل کرده باشند و بدون آنکه در ورطه کمونیسم جنسى افتاده باشند.
ازدواج آزمایشى
این ضرورت اختصاص به ایام تحصیل ندارد، در شرایط دیگر نیز پیش مىآید.
اصولًا ممکن است زن و مردى که خیال دارند با هم بهطور دائم ازدواج کنند و توانستهاند نسبت به یکدیگر اطمینان کامل پیدا کنند، به عنوان ازدواج آزمایشى براى مدت موقتى با هم ازدواج کنند؛ اگر اطمینان کامل به یکدیگر پیدا کردند ادامه مىدهند و اگر نه از هم جدا مىشوند.
من از شما مىپرسم: اینکه اروپاییان وجود یک عده از زنان بدکار را در محل معین از هر شهرى تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضرورى مىدانند براى چیست؟ آیا جز این است که وجود مردان مجردى را که قادر به ازدواج دائم نیستند خطر بزرگى براى خانوادهها به حساب مىآورند؟
برتراند راسل فیلسوف معروف انگلیسى در کتاب زناشویى و اخلاق مىگوید:
«... در واقع اگر درست بیندیشیم پى مىبریم که فواحش معصومیت کانون خانوادگى و پاکى زنان و دختران ما را حفظ مىکنند. هنگامى که این عقیده را لکى در بحبوحه عصر ویکتوریا ابراز کرد، اخلاقیون سخت آزرده شدند بىآنکه خود علت آن را بدانند، اما هرگز نتوانستند خطاى عقیده لکى را به ثبوت رسانند. زبان حال اخلاقیون مزبور با تمام منطقشان این است که «اگر مردم از تعلیمات ما پیروى مىکردند دیگر فحشاء وجود نمىداشت» اما ایشان به خوبى مىدانند که کسى توجه به حرفشان نمىکند.».
این است فرمول فرنگى چاره جویى خطر مردان و زنانى که قادر به ازدواج دائم نیستند و آن بود فرمولى که اسلام پیشنهاد کرده است. آیا اگر این فرمول فرنگى به کار بسته شود و گروهى زن بدبخت به ایفاى این وظیفه اجتماعى! اختصاص داده شوند، آن وقت زن به مقام واقعى و حیثیت انسانى خود رسیده است و روح اعلامیه حقوق بشر شاد شده است؟.
برتراند راسل رسماً در کتاب خود فصلى تحت عنوان ازدواج تجربى باز کرده است. وى مىگوید:
«قاضى لیندزى که سالیان متمادى مأمور دادگاه دنور بوده و در این مقام فرصت مشاهده حقایق زیادى داشته پیشنهاد مىکند که ترتیبى به نام «ازدواج رفاقتى» داده شود. متأسفانه پست رسمى خود را (در امریکا) از دست داد، زیرا مشاهده شد که او بیش از ایجاد حس گناهکارى در فکر سعادت جوانان است. براى عزل او کاتولیکها و فرقه ضد سیاه پوستان از بذل مساعى خوددارى نکردند.
پیشنهاد ازدواج رفاقتى را یک محافظه کار خردمند کرده است و منظور از آن ایجاد ثباتى در روابط جنسى است. لیندزى متوجه شده که اشکال اساسى در ازدواج فقدان پول است. ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالى نیست، بلکه از این لحاظ است که تأمین معیشت از جانب زن برازنده نیست. و به این ترتیب نتیجه مىگیرد که جوانان باید مبادرت به ازدواج رفاقتى کنند که از سه لحاظ با ازدواج عادى متفاوت است: اولًا منظور از ازدواج تولید نسل نخواهد بود. ثانیاً مادام که زن جوان فرزندى نیاورده و حامله نشده طلاق با رضایت طرفین میسر خواهد بود.
ثالثاً زن در صورت طلاق مستحق کمک خرجى براى خوراک خواهد بود ... من هیچ تردیدى در مؤثر بودن پیشنهادات لیندزى ندارم و اگر قانون آن را مىپذیرفت تأثیر زیادى در بهبود اخلاق مىکرد.».
آنچه لیندزى و راسل آن را «ازدواج رفاقتى» مىنامند گرچه با ازدواج موقت اسلامى اندک فرقى دارد اما حکایت مىکند که متفکرانى مانند لیندزى و راسل به این نکته پى بردهاند که تنها ازدواج دائم و عادى وافى به همه احتیاجات اجتماع نیست.
مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن و عدم کفایت ازدواج دائم به تنهایى براى رفع احتیاجات بشرى بالأخص در عصر حاضر، مورد بررسى قرار گرفت. اکنون مىخواهیم به اصطلاح آن طرف سکه را مطالعه کنیم، ببینیم ازدواج موقت چه زیانهایى ممکن است در بر داشته باشد. مقدمتاً مىخواهم مطلبى را تذکر دهم:
در میان تمام موضوعات و مسائل و زمینههاى اظهار نظر که براى بشر وجود داشته و دارد، هیچ موضوع و زمینهاى به اندازه بحث در تاریخ علوم و عقاید و سنن و رسوم و آداب بشرى گنگ و پیچیده نیست و به همین جهت در هیچ موضوعى بشر به اندازه این موضوعات یاوه نبافته است و اتفاقاً در هیچ موضوعى هم به اندازه این موضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است.
از باب مثال اگر کسى اطلاعاتى در فلسفه و عرفان و تصوف و کلام اسلامى داشته باشد و آنگاه پارهاى از نوشتههاى امروز را- که غالباً اقتباس از خارجیها و یا عین گفتههاى آنهاست- خوانده باشد، مىفهمد که من چه مىگویم. مثل این است که مستشرقین و اتباع و اذنابشان براى اظهار نظر در این گونه مسائل همه چیز را لازم مىدانند مگر اینکه خود آن مسائل را عمیقاً بفهمند و بشناسند.
مثلًا در اطراف مسألهاى که در عرفان اسلامى به نام «وحدت وجود» معروف است چه حرفها که زده نشده است! فقط جاى یک چیز خالى است و آن اینکه وحدت وجود چیست و قهرمانان آن در عرفان اسلامى از قبیل محیى الدین عربى و صدرالمتألهین شیرازى چه تصورى از وحدت وجود داشتهاند؟.
من وقتى که برخى اظهار نظرهاى مندرج در چند شماره مجله زن روز را درباره نکاح منقطع خواندم بىاختیار به یاد مسأله وحدت وجود افتادم؛ دیدم همه حرفها به میان آمده است جز همان چیزى که روح این قانون را تشکیل مىدهد و منظور قانونگذار بوده است.
البته این قانون چون یک «میراث شرقى» است این اندازه مورد بىمهرى است و اگر یک «تحفه غربى» بود اینطور نبود. قطعاً اگر این قانون از مغرب زمین آمده بود امروز کنفرانسها و سمینارها داده مىشد که منحصر کردن ازدواج به ازدواج دائم با شرایط نیمه دوم قرن بیستم تطبیق نمىکند، نسل امروز زیر بار اینهمه قیود ازدواج دائم نمىرود، نسل امروز مىخواهد آزاد باشد و آزاد زندگى کند و جز زیر بار ازدواج آزاد که همه قیود و حدودش را شخصاً انتخاب و اختیار کرده باشد نمىرود ...
و به همین دلیل اکنون که این زمزمه از غرب بلند شده و کسانى امثال برتراند راسل مسألهاى تحت عنوان «ازدواج رفاقتى» پیشنهاد مىکنند، پیش بینى مىشود که بیش از آن اندازه که اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را پشت سر بگذارد و ما در آینده مجبور بشویم از ازدواج دائم دفاع و تبلیغ کنیم.
معایب و مفاسدى که براى نکاح منقطع ذکر شده از این قرار است:
1. پایه ازدواج باید بر دوام باشد. زوجین از اول که پیمان زناشویى مىبندند باید خود را براى همیشه متعلق به یکدیگر بدانند و تصور جدایى در مخیّله آنها خطور نکند. علیهذا ازدواج موقت نمىتواند پیمان استوارى میان زوجین باشد.
اینکه پایه ازدواج باید بر دوام باشد، بسیار مطلب درستى است ولى این ایراد وقتى وارد است که بخواهیم ازدواج موقت را جانشین ازدواج دائم کنیم و ازدواج دائم را منسوخ نماییم.
بدون شک هنگامى که طرفین قادر به ازدواج دائم هستند و اطمینان کامل نسبت به یکدیگر پیدا کردهاند و تصمیم دارند براى همیشه متعلق به یکدیگر باشند پیمان ازدواج دائم مىبندند.
ازدواج موقت از آن جهت تشریع شده است که ازدواج دائم به تنهایى قادر نبوده است که در همه شرایط و احوال رفع احتیاجات بشر را بکند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم این بوده است که افراد یا به رهبانیت موقت مکلف گردند و یا در ورطه کمونسیم جنسى غرق شوند. بدیهى است که هیچ پسر یا دخترى آنجا که برایش زمینه یک زناشویى دائم و همیشگى فراهم است خود را با یک امر موقتى سرگرم نمىکند.
2. ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ایرانى- که شیعه مذهب مىباشند- استقبال نشده است و آن را نوعى تحقیر براى خود دانستهاند. پس افکار عمومى خود مردم شیعه نیز آن را طرد مىکند.
جواب این است که اولًا منفوریت متعه در میان زنان مولود سوء استفادههایى است که مردان هوسران در این زمینه کردهاند و قانون باید جلو آنها را بگیرد و ما درباره این سوء استفادهها بحث خواهیم کرد. ثانیاً انتظار اینکه ازدواج موقت به اندازه ازدواج دائم استقبال شود- در صورتى که فلسفه ازدواج موقت عدم آمادگى یا عدم امکان طرفین یا یک طرف براى ازدواج دائم است- انتظار بیجا و غلطى است.
3. نکاح منقطع بر خلاف حیثیت و احترام زن است، زیرا نوعى کرایه دادن آدم و جواز شرعى آدم فروشى است؛ خلاف حیثیت انسانى زن است که در مقابل وجهى که از مردى مىگیرد وجود خود را در اختیار او قرار دهد.
این ایراد از همه عجیبتر است. اولًا ازدواج موقت با مشخصاتى که در مقاله پیش گفتیم، چه ربطى به اجاره و کرایه دارد و آیا محدودیت مدت ازدواج موجب مىشود که از صورت ازدواج خارج و شکل اجاره و کرایه به خود بگیرد؟ آیا چون حتماً باید مهر معین و قطعى داشته باشد کرایه و اجاره است؟ که اگر بدون مهر بود و مرد چیزى نثار زن نکرد، زن حیثیت انسانى خود را باز یافته است؟ ما در باره مسأله مهر جداگانه بحث خواهیم کرد.
از قضا فقها تصریح کردهاند و قانون مدنى نیز بر همان اساس مواد خود را تنظیم کرده است که ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهیت قرارداد هیچ گونه تفاوتى با هم ندارند و نباید داشته باشند؛ هر دو ازدواجند و هر دو باید با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگیرند و اگر نکاح منقطع را با صیغههاى مخصوص اجاره و کرایه بخوانند باطل است.
ثانیاً از کى و چه تاریخى کرایه آدم منسوخ شده است؟ تمام خیاطها و باربرها، تمام پزشکها و کارشناسها، تمام کارمندان دولت از نخست وزیر گرفته تا کارمند دون رتبه، تمام کارگران کارخانهها آدمهاى کرایهاى هستند.
ثالثاً زنى که به اختیار و اراده خود با مرد بخصوصى عقد ازدواج موقت مىبندد آدم کرایهاى نیست و کارى بر خلاف حیثیت و شرافت انسانى نکرده است. اگر مىخواهید زن کرایهاى را بشناسید، اگر مىخواهید بردگى زن را ببینید، به اروپا و امریکا سفر کنید و سرى به کمپانیهاى فیلمبردارى بزنید تا ببینید زن کرایهاى یعنى چه. ببینید چگونه کمپانیهاى مزبور، حرکات زن، ژستهاى زن، اطوار زنانه زن، هنرهاى جنسى زن را به معرض فروش مىگذارند. بلیطهایى که شما براى سینماها و تئاترها مىخرید، در حقیقت اجاره بهاى زنهاى کرایهاى را مىپردازید. ببینید در آنجا زن بدبخت براى اینکه پولى بگیرد تن به چه کارهایى مىدهد. مدتها تحت نظر متخصصان کارآزموده و شریف! باید رموز تحریکات جنسى را بیاموزد، بدن و روح و شخصیت خود را در اختیار یک مؤسسه پول درآورى قرار دهد براى اینکه مشتریان بیشترى براى آن مؤسسه پیدا کند.
سرى به کابارهها و هتلها بزنید، ببینید زن چه شرافتى به دست آورده است و براى اینکه مزد ناچیزى بگیرد و جیب فلان پولدار را پرتر کند چگونه باید همه حیثیت و شرافت خود را در اختیار مهمانان قرار دهد.
زن کرایهاى آن مانکنها هستند که اجیر و مزدور فروشندگیهاى بزرگ مىشوند و شرف و عزت خود را وسیله پیشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار مىدهند.
زن کرایهاى آن زنى است که براى جلب مشترى براى یک مؤسسه اقتصادى، با هزاران اطوار- که اغلب آنها تصنعى و به خاطر انجام وظیفه مزدورى است- روى صفحه تلویزیون ظاهر مىشود و به نفع یک کالاى تجارتى تبلیغ مىکند.
کیست که نداند امروز در مغرب زمین، زیبایى زن، جاذبه جنسى زن، آواز زن،هنر و ابتکار زن، روح و بدن زن و بالأخره شخصیت زن وسیله حقیر و ناچیزى در خدمت سرمایه دارى اروپا و امریکاست؟ و متأسفانه شما- دانسته یا ندانسته- زن شریف و نجیب ایرانى را به سوى اینچنین اسارتى مىکشانید. من نمىدانم چرا اگر زنى با شرایط آزاد با یک مرد بهطور موقت ازدواج کند زن کرایهاى محسوب مىشود، اما اگر زنى در یک عروسى یا شب نشینى در مقابل چشمان حریص هزار مرد و براى ارضاء تمایلات جنسى آنها حنجره خود را پاره کند و هزار و یک نوع معلق بزند تا مزد معینى دریافت دارد زن کرایهاى محسوب نمىشود.
آیا اسلام که جلو مردان را از این گونه بهره بردارىها از زن گرفته است و خود زن را به این اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع کرده است، مقام زن را پایین آورده است یا اروپاى نیمه دوم قرن بیستم؟.
اگر روزى زن به درستى آگاه و بیدار شود و دامهایى که مرد قرن بیستم در سر راه او گذاشته و مخفى کرده بشناسد، علیه تمام این فریبها قیام خواهد کرد و آن وقت تصدیق خواهد کرد یگانه پناهگاه و حامى جدى و راستگوى او قرآن است، و البته چنین روزى دور نیست.
مجله زن روز در شماره 87 صفحه 8 رپرتاژى از زنى به نام مرضیه و مردى به نام رضا تحت عنوان «زن کرایهاى» تهیه کرده است و بدبختى زن بیچارهاى را شرح داده است.
این داستان طبق اظهارات رضا از خواستگارى زن آغاز شده، یعنى براى اولین بار از فرمول «چهل پیشنهاد» پیروى شده است و زن به خواستگارى مرد رفته است.
بدیهى است داستانى که از خواستگارى زن از مرد آغاز گردد، پایانى بهتر از آن نمىتواند داشته باشد.
اما طبق اظهارات مرضیه مردى هوسران و قسىّ القلب، زنى را به عنوان اینکه مىخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمایت و سرپرستى کند اغفال کرده و بدون آنکه زن بدبخت خواسته باشد، او را به نام اینکه صیغه کرده است مورد کامجویى و سپس بىاعتنایى قرار داده است.
اگر این اظهارات صحیح باشد، عقدى است باطل. مردى قسى، زنى بىخبر و بى اطلاع از قانون شرعى و عرفى را مورد تجاوز قرار داده و باید مجازات شود.
قبل از اینکه امثال رضاها مجازات شوند، باید تربیت شوند و قبل از آن که رضاها مجازات یا تربیت شوند باید مرضیهها آگاهانیده شوند.
جنایتى که از قساوت مردى و بىخبرى و غفلت زنى سرچشمه گرفته است، چه ربطى به قانون دارد که مجله زن روز قیافه حق به جانب به رضا مىدهد و بعد نیز تیغ خود را متوجه قانون مىکند؟ آیا اگر قانون ازدواج موقت نمىبود، رضاى قسىّ القلب مرضیه غافل و بىخبر را آرام مىگذاشت؟.
چرا از زیر بار تربیت و آگاهانیدن زن و مرد شانه خالى مىکنید، حقوق و وظایف شرعى زن و مرد را کتمان مىکنید و زنان بیچاره را اغفال کرده یگانه قانون حامى و راستگوى زن را دشمن او معرفى مىکنید و با دست خود او مىخواهید یگانه پناهگاه او را بکوبید؟
نکاح منقطع و تعدد زوجات
4. نکاح منقطع چون به هر حال نوعى اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محکوم است، پس نکاح منقطع محکوم است.
راجع به اینکه نکاح منقطع براى چه گونه افرادى تشریع شده، در دنباله همین مبحث و راجع به خود تعدد زوجات به یارى خدا جداگانه و مفصل بحث خواهیم کرد.
سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت
5..
این ایراد ایرادى است که مجله زن روز بسیار روى آن تکیه کرده است، ولى با توضیحاتى که دادیم گمان نمىکنم جاى بحث و ایرادى باشد.
در مقاله پیش گفتیم که یکى از تفاوتهاى ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط به تولید نسل است. در ازدواج دائم هیچ یک از زوجین بدون جلب رضایت دیگرى نمىتواند از زیر بار تناسل شانه خالى کند، برخلاف ازدواج موقت که هر دو طرف آزادند. در ازدواج موقت، زن نباید مانع استمتاع مرد بشود ولى مىتواند بدون آنکه لطمهاى به استمتاع مرد وارد آید مانع حاملگى خود بشود و این موضوع با وسایل ضد آبستنى امروز کاملًا حل شده است.
علیهذا اگر زوجین در ازدواج موقت مایل باشند تولید فرزند کنند و مسؤولیت نگهدارى و تربیت فرزند آتیه را بپذیرند، تولید فرزند مىکنند. بدیهى است که از نظر عاطفه طبیعى فرقى میان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نیست و اگر فرضاً پدر یا مادر از وظیفه خود امتناع کند قانون آنها را مکلف و مجبور مىکند، همان گونه که در صورت وقوع طلاق قانون باید دخالت کند و مانع ضایع شدن حقوق فرزندان گردد، و اگر مایل نباشند که تولید فرزند نمایند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسکین غریزه است از به وجود آمدن فرزند جلوگیرى مىکنند.
همچنانکه مىدانیم کلیسا جلوگیرى از آبستنى را امر نامشروع مىداند ولى از نظر اسلام اگر زوجین از اول مانع پیدایش فرزند بشوند مانعى ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولى تکوین فرزند به وجود آمد، اسلام به هیچ وجه اجازه معدوم کردن آن را نمىدهد.
اینکه فقهاى شیعه مىگویند هدف ازدواج دائم تولید نسل است و هدف ازدواج موقت استمتاع و تسکین غریزه است، همین منظور را بیان مىکنند.
انتقادات
نویسنده «چهل پیشنهاد» در شماره 87 مجله زن روز نکاح منقطع را مورد نقد قرار داده است.
اولًا مىگوید:
«موضوع قانون نکاح یا ازدواج منقطع طورى ناراحت کننده است که حتى نویسندگان قانون ازدواج نتوانستهاند در خصوص آن شرح و تفصیل بدهند. مثل اینکه از کار خودشان ناراضى بودهاند که فقط براى حفظ ظاهر، به موجب مواد 1075، 1076، 1077 الفاظ و عباراتى سرهم بندى کرده گذشتهاند.
تنظیم کنندگان مواد قانونى مربوط به نکاح منقطع (متعه) طورى از کار خودشان ناراضى بودهاند که اساساً عقد مزبور را تعریف نکردهاند و تشریفات و شرایط آن را توضیح ندادهاند ...».
:
«نکاح مزبور عبارت است از اینکه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معین و مشخص در مدت و زمانى معلوم و معین ولو چند ساعت و یا چند دقیقه خودش را براى قضاى شهوت و تمتع و اجراى اعمال جنسى در اختیار مرد مىگذارد.».
آنگاه مىگویند:
«براى ایجاب و قبول عقد نکاح مزبور در کتب فقه شیعه الفاظ عربى مخصوص ذکر شده است که قانون مدنى به آنها اشاره و توجه نکرده و مثل اینکه از نظر قانونگذار به هر لفظى که دلالت بر مقصود بالا (یعنى مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن) نماید ولو غیر عربى هم باشد واقع مىشود.».
از نظر آقاى نویسنده:
الف. قانون مدنى نکاح منقطع را تعریف نکرده و شرایط آن را توضیح نداده است.
ب. ماهیت نکاح منقطع این است که زن خود را در مقابل دستمزد معینى به مردى اجاره مىدهد.
ج. از نظر قانون مدنى هر لفظى که دلالت بر مفهوم مورد اجاره واقع شدن زن بکند، براى ایجاب و قبول نکاح منقطع کافى است.
من از آقاى نویسنده دعوت مىکنم یک بار دیگر قانون مدنى را مطالعه کنند و با دقت مطالعه کنند و همچنین از خوانندگان مجله زن روز خواهش مىکنم هرطور هست یک نسخه از قانون مدنى تهیه و در قسمتهاى ذیل دقت کنند.
در قانون مدنى، فصل ششم از «کتاب نکاح» مخصوص نکاح منقطع است و سه جمله ساده هم بیش نیست:
اول اینکه نکاح وقتى منقطع است که براى مدت معینى واقع شده باشد. دوم اینکه مدت نکاح منقطع باید کاملًا معین شود. سوم اینکه احکام مربوط به مهر و ارث در نکاح منقطع همان است که در فصلهاى مربوط به مهر و ارث گفته شده است.
خیال کرده است که آنچه از اول کتاب نکاح در .
ولى اگر لفظى مفهوم دیگرى غیر از زوجیت داشته باشد از قبیل معاوضه و دادوستد و اجاره و کرایه، براى صحت عقد نکاح (چه دائم و چه منقطع) کافى نیست.
من به موجب این نوشته متعهد مىشوم که اگر عدهاى از قضات فاضل و کارشناسان واقعى قانون- که خوشبختانه در دادگسترى زیادند- تشخیص دادند که ایراد وارده بر قانون مدنى که در بالا شرح داده شد وارد است، من از هم اکنون از انتقاد سایر نوشتههاى «زن روز» خوددارى مىکنم.
ازدواج موقت و مسأله حرمسرا
یکى از سوژههایى که مغرب زمین علیه مشرق زمین در دست دارد و به رخ او مىکشد و برایش فیلمها و نمایشنامهها تهیه کرده و مىکند، مسأله تشکیل حرمسراست که متأسفانه در تاریخ مشرق زمین نمونههاى زیادى مىتوان از آن یافت.
زندگى برخى از خلفا و سلاطین مشرق زمین، نمونه کاملى از این ماجرا به شمار مىرود و حرمسراسازى مظهر اتمّ و اکمل هوسرانى و هواپرستى یک مرد شرقى قلمداد مىگردد.
مىگویند مجاز شمردن ازدواج موقت مساوى است با مجاز دانستن تشکیل حرمسرا که نقطه ضعف و مایه سرافکندگى مشرق زمین در برابر مغرب زمین است، بلکه مساوى است با مجاز شمردن هوسرانى و هواپرستى که به هر شکل و هر صورت باشد منافى اخلاق و پیشرفت و عامل سقوط و تباهى است.
عین این مطلب در باره تعدد زوجات گفته شده است. جواز تعدد زوجات را به عنوان جواز تشکیل حرمسرا تفسیر کردهاند.
ما درباره تعدد زوجات جداگانه بحث خواهیم کرد و اکنون بحث خود را اختصاص مىدهیم به ازدواج موقت.
این مسأله را از دو جهت باید بررسى کرد:
یکى از این نظر که عامل تشکیل حرمسرا از جنبه اجتماعى چه بوده است؟ آیا قانون ازدواج موقت در تشکیل حرمسراهاى مشرق زمین تأثیرى داشته است یا نه؟.
دوم اینکه آیا منظور از تشریع قانون ازدواج موقت این بوده است که ضمناً وسیله هوسرانى و حرمسراسازى براى عدهاى از مردان فراهم گردد یا نه؟
علل اجتماعى حرمسراسازى
اما بخش اول. پیدایش حرمسرا معلول دست به دست دادن دو عامل است:
اولین عامل حرمسراسازى تقوا و عفاف زن است؛ یعنى شرایط اخلاقى و اجتماعى محیط باید طورى باشد که به زنان اجازه ندهد در حالى که با مرد بخصوصى رابطه جنسى دارند با مردان دیگر نیز ارتباط داشته باشند. در این شرایط مرد هوسران عیاش متمکن چاره خود را منحصر مىبیند که گروهى از زنان را نزد خود گرد آورده حرمسرایى تشکیل دهد.
بدیهى است که اگر شرایط اخلاقى و اجتماعى، عفاف و تقوا را بر زن لازم نشمارد و زن رایگان و آسان خود را در اختیار هر مردى قرار دهد و مردان بتوانند هر لحظه با هر زنى هوسرانى کنند و وسیله هوسرانى همه جا و هر وقت و در هر شرایطى فراهم باشد، هرگز این گونه مردان زحمت تشکیل حرمسراهایى عریض و طویل با هزینه هنگفت و تشکیلات وسیع به خود نمىدهند.
عامل دیگر، نبودن عدالت اجتماعى است. هنگامى که عدالت اجتماعى برقرار نباشد، یکى غرق دریا دریا نعمت و دیگرى گرفتار کشتى کشتى فقر و افلاس و بیچارگى باشد، گروه زیادى از مردان از تشکیل عائله و داشتن همسر محروم مىمانند و عدد زنان مجرد افزایش مىیابد و زمینه براى حرمسراسازى فراهم مىگردد.
اگر عدالت اجتماعى برقرار و وسیله تشکیل عائله و انتخاب همسر براى همه فراهم باشد، قهراً هر زنى به مرد معینى اختصاص پیدا مىکند و زمینه عیاشى و هوسرانى و حرمسراسازى منتفى مىگردد.
مگر عده زنان چقدر از مردان زیادتر است که با وجود اینکه همه مردان بالغ از داشتن همسر برخوردار باشند، باز هم براى هر مردى و لااقل براى هر مرد متمکن و پولدارى امکان تشکیل حرمسرا باقى بماند؟.
عادت تاریخ این است که سرگذشت حرمسراهاى دربارهاى خلفا و سلاطین را .
دهها و صدها زنانى که در حرمسراها بسر مىبردهاند، در واقع حق طبیعى یک عده محروم و بیچاره بودهاند که تا آخر عمر مجرد زیستهاند.
مسلماً اگر این دو عامل معدوم گردد؛ یعنى عفاف و تقوا براى زن امر لازم شمرده شود و کامیابى جنسى جز در کادر ازدواج (اعم از دائم یا موقت) ناممکن گردد و از طرف دیگر ناهمواریهاى اقتصادى، اجتماعى از میان برود و براى همه افراد بالغ امکان استفاده از طبیعى ترین حق بشرى یعنى حق تأهل فراهم گردد، تشکیل حرمسرا امرى محال و ممتنع خواهد بود.
یک نگاه مختصر به تاریخ نشان مىدهد که قانون ازدواج موقت کوچکترین تأثیرى در تشکیل حرمسرا نداشته است. خلفاى عباسى و سلاطین عثمانى که بیش از همه به این عنوان شهرت دارند، هیچ کدام پیرو مذهب شیعه نبودهاند که از قانون ازدواج موقت استفاده کرده باشند.
سلاطین شیعه مذهب با آنکه مىتوانستهاند این قانون را بهانه کار قرار دهند، هرگز به پایه خلفاى عباسى و سلاطین عثمانى نرسیدهاند. این خود مىرساند که این ماجرا معلول اوضاع خاص اجتماعى دیگر است.
آیا تشریع ازدواج موقت براى تأمین هوسرانى است؟
اما بخش دوم. در هر چیزى اگر بشود تردید کرد، در این جهت نمىتوان تردید کرد که ادیان آسمانى عموماً بر ضد هوسرانى و هواپرستى قیام کردهاند، تا آنجا که در میان پیروان غالب ادیان ترک هوسرانى و هواپرستى به صورت تحمل ریاضتهاى شاقّه درآمده است.
یکى از اصول واضح و مسلّم اسلام مبارزه با هواپرستى است. قرآن کریم هواپرستى را در ردیف بت پرستى قرار داده است. در اسلام آدم «ذوّاق» یعنى کسى که هدفش این است که زنان گوناگون را مورد کامجویى و «چشش» قرار دهد، ملعون و مبغوض خداوند معرفى شده است. ما آنجا که راجع به طلاق بحث مىکنیم مدارک اسلامى این مطلب را نقل خواهیم کرد.
امتیاز اسلام از برخى شرایع دیگر به این است که ریاضت و رهبانیت را مردود مىشمارد، نه اینکه هواپرستى را جایز و مباح مىداند. از نظر اسلام تمام غرایز (اعم از جنسى و غیره) باید در حدود اقتضاء و احتیاج طبیعت اشباع و ارضاء گردد. اما اسلام اجازه نمىدهد که انسان آتش غرایز را دامن بزند و آنها را به شکل یک عطش پایان ناپذیر روحى درآورد. از این رو اگر چیزى رنگ هواپرستى یا ظلم و بىعدالتى به خود بگیرد، کافى است که بدانیم مطابق منظور اسلام نیست.
جاى تردید نیست که هدف مقنّن قانون ازدواج موقت این نبوده است که وسیله عیاشى و حرمسراسازى براى مردم هواپرست و وسیله بدبختى و دربدرى براى یک زن و یک عده کودک فراهم سازد.
تشویق و ترغیب فراوانى که از طرف ائمه دین به امر ازدواج موقت شده است، فلسفه خاصى دارد که عن قریب توضیح خواهم داد.
حرمسرا در دنیاى امروز
اکنون ببینیم دنیاى امروز با تشکیل حرمسرا چه کرده است. دنیاى امروز رسم حرمسرا را منسوخ کرده است. دنیاى امروز حرمسرادارى را کارى ناپسند مىداند و عامل وجود آن را از میان برده است. اما کدام عامل؟ آیا عامل ناهمواریهاى اجتماعى را از میان برده است و در نتیجه همه جوانان رو به ازدواج آوردهاند و از این راه زمینه حرمسراسازى را از میان برده است؟.
خیر، کار دیگرى کرده است؛ با عامل اول یعنى عفاف و تقواى زن مبارزه کرده و بزرگترین خدمت را از این راه به جنس مرد انجام داده است. تقوا و عفاف زن به همان نسبت که به زن ارزش مىدهد و او را عزیز و گرانبها مىکند، براى مرد مانع شمرده مىشود.
دنیاى امروز کارى کرده است که مرد عیاش این قرن نیازى به تشکیل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت ندارد. براى مرد این قرن از برکت تمدن غرب همه جا حرمسراست. مرد این قرن براى خود لازم نمىداند که به اندازه هارون الرشید و فضل بن یحیى برمکى پول و قدرت داشته باشد تا به اندازه آنها جنس زن را در نوعهاى مختلف و رنگهاى مختلف مورد بهره بردارى قرار دهد.
براى مرد این قرن، داشتن یک اتومبیل سوارى و ماهى دو سه هزار تومان درآمد .
جوانى مانند عادل کوتوالى در این قرن با کمال صراحت ادعا مىکند که در آنِ واحد بیست ودو معشوقه در شکلها و قیافههاى مختلف داشته است. چه از این بهتر براى مرد این قرن! مرد این قرن از برکت تمدن غربى چیزى از حرمسرادارى جز مخارج هنگفت و زحمت و دردسر از دست نداده است.
اگر قهرمان «هزار و یک شب» سر از خاک بردارد و امکانات وسیع عیش و عشرت و ارزانى و رایگانى زن امروز را ببیند، به هیچ وجه حاضر به تشکیل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت نخواهد شد، و از مردم مغرب زمین که او را از زحمت حرمسرادارى معاف کردهاند تشکر خواهد کرد و بىدرنگ اعلام خواهد کرد تعدد زوجات و ازدواج موقت ملغى، زیرا اینها براى مردان در برابر زنان تکلیف و مسؤولیت ایجاد مىکند.
اگر بپرسید برنده این بازى دیروز و امروز معلوم شد، پس بازنده کیست؟ متأسفانه باید بگویم آن که هم دیروز و هم امروز بازى را باخته است، آن موجود خوش باور و ساده دلى است که به نام جنس زن معروف است.
منع خلیفه از ازدواج موقت
ازدواج موقت از مختصات فقه جعفرى است؛ سایر رشتههاى فقهى اسلامى آن را مجاز نمىشمارند. من به هیچ وجه مایل نیستم وارد نزاع اسلام برانداز شیعه و سنى بشوم. در اینجا فقط اشاره مختصرى به تاریخچه این مسأله مىکنم.
مسلمانان اتفاق و اجماع دارند که در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده است و رسول اکرم در برخى از سفرها که مسلمانان از همسران خود دور مىافتادند و در ناراحتى بسر مىبردند، به آنها اجازه ازدواج موقت مىداده است. و همچنین مورد اتفاق مسلمانان است که خلیفه دوم در زمان خلافت خود نکاح منقطع را تحریم کرد.
خلیفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنین گفت: «دو چیز در زمان پیغمبر روا بود، من امروز آنها را ممنوع اعلام مىکنم و مرتکب آنها را مجازات مىنمایم: متعه زنها و متعه حج».
گروهى از اهل تسنن عقیده دارند که نکاح منقطع را پیغمبر اکرم خودش در اواخر عمر ممنوع کرده بود و منع خلیفه در واقع اعلام ممنوعیت آن از طرف پیغمبر اکرم بوده است. ولى چنانکه مىدانیم عبارتى که از خود خلیفه رسیده است، خلاف این مطلب را بیان مىکند.
توجیه صحیح این مطلب همان است که علامه کاشف الغطاء بیان کردهاند. خلیفه از آن جهت به خود حق داد این موضوع را قدغن کند که تصور مىکرد این مسأله داخل در حوزه اختیارات ولىّ امر مسلمین است؛ هر حاکم و ولىّ امرى مىتواند از اختیارات خود به حسب مقتضاى عصر و زمان در این گونه امور استفاده کند.
به عبارت دیگر، نهى خلیفه نهى سیاسى بود نه نهى شرعى و قانونى. طبق آنچه از تاریخ استفاده مىشود، خلیفه در دوره زعامت، نگرانى خود را از پراکنده شدن صحابه در اقطار کشور تازه وسعت یافته اسلامى و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نمىکرد؛ تا زنده بود مانع پراکنده شدن آنها از مدینه بود؛ به طریق اولى از امتزاج خونى آنها با تازه مسلمانان قبل از آن که تربیت اسلامى عمیقاً در آنها اثر کند ناراضى بود و آن را خطرى براى نسل آینده به شمار مىآورد، و بدیهى است که این علت امر موقتى بیش نبود. و علت اینکه مسلمین آنوقت زیر بار این تحریم خلیفه رفتند این بود که فرمان خلیفه را به عنوان یک مصلحت سیاسى و موقتى تلقى کردند نه به عنوان یک قانون دائم، و الّا ممکن نبود خلیفه وقت بگوید پیغمبر چنان دستور داده است و من چنین دستور مىدهم و مردم هم سخن او را بپذیرند.
ولى بعدها در اثر جریانات بخصوصى «سیره» خلفاى پیشین، بالأخص دو خلیفه اول، یک برنامه ثابت تلقى شد و کار تعصب به آنجا کشید که شکل یک قانون اصلى به خود گرفت. لهذا ایرادى که در اینجا بر برادران اهل سنت ما وارد است بیش از آن است که بر خود خلیفه وارد است. خلیفه به عنوان یک نهى سیاسى و موقت- نظیر تحریم تنباکو در قرن ما- نکاح منقطع را تحریم کرد، دیگران نمىبایست به آن شکل ابدیت بدهند.
.
به هر حال نفوذ و شخصیت خلیفه و تعصب مردم در پیروى از سیرت و روش کشوردارى او سبب شد که این قانون در محاق نسیان و فراموشى قرار گیرد و این سنت که مکمل ازدواج دائم است و تعطیل آن ناراحتیها به وجود مىآورد، براى همیشه متروک بماند.
اینجا بود که ائمه اطهار- که پاسداران دین مبین هستند- به خاطر اینکه این سنت اسلامى متروک و فراموش نشود آن را ترغیب و تشویق فراوان کردند. امام جعفر صادق علیه السلام مىفرمود: یکى از موضوعاتى که من هرگز در بیان آن تقیه نخواهم کرد موضوع متعه است.
و اینجا بود که یک مصلحت و حکمت ثانوى با حکمت اوّلى تشریع نکاح منقطع توأم شد و آن کوشش در احیاء یک «سنت متروکه» است. به نظر این بنده آنجا که ائمه اطهار مردان زندار را از این کار منع کردهاند به اعتبار حکمت اوّلى این قانون است، خواستهاند بگویند این قانون براى مردانى که احتیاجى ندارند وضع نشده است، همچنانکه امام کاظم علیه السلام به على بن یقطین فرمود:
«تو را با نکاح متعه چه کار و حال آنکه خداوند تو را از آن بىنیاز کرده است.».
و به دیگرى فرمود:
«این کار براى کسى رواست که خداوند او را با داشتن همسرى از این کار بىنیاز نکرده است. و اما کسى که داراى همسر است، فقط هنگامى مىتواند دست به این کار بزند که دسترسى به همسر خود نداشته باشد.».
و اما آنجا که عموم افراد را ترغیب و تشویق کردهاند، به خاطر حکمت ثانوى آن یعنى «احیاء سنت متروکه» بوده است زیرا تنها ترغیب و تشویق نیازمندان براى احیاء این سنت متروکه کافى نبوده است.
این مطلب را بهطور وضوح از اخبار و روایات شیعه مىتوان استفاده کرد.
به هر حال آنچه مسلم است این است که هرگز منظور و مقصود قانونگذار اول از وضع و تشریع این قانون و منظور ائمه اطهار از ترغیب و تشویق به آن این نبوده است که وسیله هوسرانى و هواپرستى و حرمسراسازى براى حیوان صفتان و یا وسیله بیچارگى براى عدهاى زنان اغفال شده و فرزندان بىسرپرست فراهم کنند.
حدیثى از على علیه السلام
آقاى مهدوى نویسنده «چهل پیشنهاد» در شماره 87 مجله زن روز مىنویسد:
«در کتاب الاحوال الشخصیه تألیف شیخ محمد ابوزهره از امیرالمؤمنین نقل شده است: لااعْلَمُ احَداً تَمَتَّعَ وَ هُوَ مُحْصِنٌ الَّا رَجَمْتُهُ بِالْحِجارَةِ.».
آقاى مهدوى این عبارت را اینچنین ترجمه کردهاند:
«هرگاه بدانم شخص نااهلى متعه کرده است، حد زناى محصن را بر او جارى ساخته و سنگسارش خواهم کرد.».
اولًا اگر بناست ما در مقابل گفتار امیرالمؤمنین علیه السلام تسلیم باشیم، چرا اینهمه روایاتى که از آن حضرت در کتب شیعه و غیر شیعه در باب متعه روایت شده کنار بگذاریم و به این یک روایت که ناقل آن یکى از علماى اهل تسنن است و سند معلومى ندارد بچسبیم؟.
از سخنان بسیار پرارزش امیرالمؤمنین این است که:
«اگر عمر سبقت نمىجست و متعه را تحریم نمىکرد، احدى جز افرادى که سرشتشان منحرف است زنا نمىکرد.».
یعنى اگر متعه تحریم نشده بود، هیچ کس از نظر غریزه اجبار به زنا پیدا نمىکرد؛ تنها کسانى مرتکب این عمل مىشدند که همواره عمل خلاف قانون را بر عمل قانونى ترجیح مىدهند.
ثانیاً معنى عبارت بالا این است: «هرگاه بدانم شخص زندارى متعه کرده است، او را سنگسار مىکنم». من نمىدانم چرا آقاى مهدوى کلمه «محصن» را که به معنى مرد زندار است «نااهل» ترجمه کردهاند.
علیهذا مقصود روایت این است که افراد زندار حق ندارند نکاح منقطع کنند. و اگر مقصود این بود که هیچ کس حق ندارد متعه بگیرد، قید «و هو محصن» لغو بود.
پس این روایت، اگر اصلى داشته باشد، آن نظر را تأیید مىکند که مىگوید: «قانون متعه براى مردمان نیازمند به زن یعنى افراد مجرد یا افرادى که همسرانشان نزدشان نیستند تشریع شده است». پس این روایت دلیل بر جواز ازدواج موقت است نه دلیل بر حرمت آن.