ما آدما در دسته بندی جانوران به 2 دسته معمولی و عجیب، به نظرم جزو جانوران عجیب و غریب هستیم! البته دلایل زیادی برای این حرفم می تونم بیارم، ولی به دلیل ضیق وقت فقط به یه دلیل اشاره می کنم و بقیه رو موکول می کنم به وقت دیگه ای!
اون دلیل می تونه این باشه که، ...
جدّی ترین موضوعات عالم رو شوخی می گیریم، و شوخی ترین موضوعات عالم رو جدی می گیریم!!!!
حالا فکر کنم شما هم با من هم نظر شده و انسان ها رو جزو عجیب ترین جانوران موجود در عرصه هستی بدونید! مثلاً هیچ وقت نمیبینید که یه روباه بره و با دم شیر بازی کنه! یا یه آهو بره روبروی یه یوزپلنگ کُری بخونه! و یا ...چون اینا فرق شوخی و جدی رو می فهمن ولی ما آدما خیلی وقتا جای اینا رو عوضی می بینیم!
یکی از موضوعاتی که کاملاً جدیه و همه مون، شاید بارها اونو شتر نامیدیم و گفتیم یه زمانی درِ خونه ما می خوابه، «مرگ» نام داره، در حالی که شوخی می پنداریمش و هیچ توجهی به اون نداریم.
من هم به سهم خودم و در راستای روشنگری در این خصوص، بخشهایی از کتاب «حیات پس از مرگ»، تالیف علامه سید محمد حسین طباطبایی(رحمت الله علیه)، رو به نقل از سایت کتابخانه دیجیتال مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن، آماده کردم، که بصورت بخش بخش تقدیم می کنم.
خوندن این کتاب رو به همتون پیشنهاد می کنم.
فصل پنجم: برانگیخته شدن انسان براى قضاوت قاطعانه
از آنجایى که معاد، بازگشت اشیاء با تمام وجودشان، به چیزى است که از آن وجود یافتهاند و همانطور که گذشت این بازگشت امرى ضرورى است، بنابراین، ضرورتاً این بازگشت باید با تمام وجود باشد و نتیجتاً وجودى که داراى مراتب و جهات مختلفى است که بعضى از آنها باهم متحدند، مىباید با تمام وجودش به آنجاباز گردد. پس ملحق گشتن «بدن» به «نفس» در معاد امرى است ضرورى، الا این که نشأه دنیا به نشأه دیگرى که آخرین مرحله کمال و حیات در آن است، تبدیل مىگردد و بدن همچون نفسى زنده، زنده و نورانى مىگردد.
سخن امام صادق (علیه السلام) با زندیق معروف که در «احتجاج» نقل گشته است، به همین مطلب اشاره دارد:«روح در قالب خویش سکنى دارد، روح شخص نیکوکار را در نور و آسایش، و روح شخص بدکار در مشقّت و ظلمت. امّا بدن به صورت همان خاکى درمىآید که از آن خلق شده است و آنچه را که حیوانات درنده و حشرات از بدن انسان خوردهاند و دفع نمودهاند همگى در خاک خواهد ماند. و نزد کسى که مثقالى از ظلماتِ زمین بر او پوشیده نیست و عدد و وزن همه اشیاء را مىداند، محفوظ خواهد بود.
خاک موجودات ذیروح در میان خاکهاى دیگر، همچون طلایى است که در خاک نهاده شده.
هنگامى که زمان بعث فرا رسد، آسمان باریدن خواهد گرفت، باریدنى که براى برانگیختن است. به دنبال آن زمین برآمده مىگردد و به شدّت به لرزه درمىآید همچون مشکى که به لرزه افتد. در این حال، خاک بشر، نسبت به بقیه خاکها، همچون طلایى مىگردد که با آب شسته شود ... و به دنبال آن خاک هر قالبى جمع مىگردد و به اذن خداوند قادر، به جایى که روح در آن است منتقل مىشود و با اجازه مصوّر (خداوند) صورتها به شکل خویش بازگشته و روح در آن حلول مىکند و هنگامى که وجودش تمام گردید، در خود هیچ شىء غریبى نمىیابد».
همین مطلب را مىتوان از تمثیلهایى در قرآن فهمید که در آنها خداوند بعث و احیا را به زنده گشتن زمین تشبیه مىکند:وَاَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ(179).
و:وَتَرَى اْلاَرْضَ هامِدَةً فَاِذا اَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَاَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ * ذلِکَ بِاَنَاللَّهَ هُوَالْحَقُّ وَاَنَّهُ یُحْیىِ الْمَوْتى وَاَنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ * وَاَنَّ السَّاعَةَ آتِیَة لارَیْبَ فیها وَاَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِىالْقُبُورِ(180).
همانطور که ملاحظه مىکنید، این آیات مىرسانند که در طى رسیدن انسان مادى و به عبارت دیگر بدن او به غایتى که خداوند تعیین فرموده است، تغییر و تبدیلاتى انجام مىگیرد. و همانگونه است این سخن خدا که:وَضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَنَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُّحْیى الْعِظامَ وَهِىَ رَمیمٌ * قلْ یُحْییهَا الَّذى اَنْشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ * اَلَّذى جَعَلَ لَکُمْ مِّنَ الشَّجَرِ اْلاَخْضَرِ ناراً فَاِذا اَنْتُمْ مِّنْهُ تُوقِدُونَ(181).
این آیه مىرساند: کسى که درخت سبز را به تدریج به آتشى تبدیل نموده که با «سبز بودن» در تضاد است، همانکس قادر است که استخوانهاى پوسیده را زنده سازد. به همین مضمون در قرآن آمده است:نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ * عَلى اَنْ نُّبَدِّلَ اَمثْالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فیما لا تَعْلَمُونَ(182).
و:نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَشَدَدْنا اَسْرَهُمْ وَاِذا شِئْنا بَدَّلْنا اَمْثالَهُمْ تَبْدیلاً(183).
البته مراد از «تبدیل امثال» همانا خلقهاى پى در پى است. خداوند مىفرماید:بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدیدٍ(184).
و:کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ(185).
مراد از «امثال» آن چیزى که در علوم عقلى مصطلح است، یعنى «اتحاد نوعى» و «اختلاف شخصى» نیست. چه در این صورت «مثل شىء» غیر از خود شىء است و در نتیجه نمىتوان با استدلالهایى نظیر آیه:اَوَلَیْسَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ بِقادِرٍ عَلى اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَهُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ(186) حجت را بر منکرین حشر تمام نمود، چه خلق نمودن «مثل آنان» معنایش برگرداندن خود آنان نیست. بنابراین، مراد از «خلق مثلهم» و یا «تبدیل امثالهم» تبدلاتى است که در آنها انجام مىپذیرد به طورى که از خود آنان خارج نمىگردد. همانگونه که خداوند در چنین سیاقى «مثل» را به «عین» تبدیل فرموده است:
اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَاللَّهَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَلَمْ یَعْىَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى اَنْ یُحْیِىَ الْمَوْتى(187).
و:لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ(188). بنابراین، مراد از مثل شىء، خود همان شىء است و این یک نوع ظرافت در کلام است. بنابراین، همه اینها مىرسانند که بدنها پیوسته در دگرگونى و تغییرند و از گونهاى به گونه دیگر درمىآیند تا اینکه به لحظه قیامت برسند و به نفسهاى خویش ملحق شوند خداوند مىفرماید:وَاِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ(189).
و:اَفَلا یَعْلَمُ اِذا بُعْثِرَ ما فِى الْقُبُور(190)که در آن به «ما» تعبیر فرموده است.
و نیز فرموده:فَاِنَّما هِىَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ * فَاِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ(191) و همانطور که ملاحظه مىکنید این لحوق بدنها به ارواح است.
سیر ارواح به سوى پروردگار
با وجود این، روح نیز براى خود سیرى و حرکتى دارد خداوند مىفرماید:مِنَاللَّهِ ذِى الْمَعارِجِ * تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ اِلَیْهِ فى یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ(192). بنابراین، روح هم مانند ملائکه با نردبانهاى خداوند به سوى او اوج مىگیرند. و همینطور است این سخن خدا که رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُوالْعَرْشِ یُلْقى الرُّوحَ مِنْ اَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ(193).
در جاى دیگر خداوند اهل سعادت و اهل شقاوت را به یک عبارت آورده است:وَلِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا(194)و:لَلاْخِرَةُ اَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَاَکْبَرُ تَفْضیلاً(195).
در باره اهل بهشت فرموده:کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمرَةٍ رِّزْقاً قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَاُتُو بِهِ مُتَشابِهاً(196) .
و در مورد اهل جهنم فرموده است:مَأْویهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعیراً(197). چنین چیزى در مورد آنان تحقق مىیابد؛ زیرا خداوند خود خبر داده است که براى جهنم هیزمى جز اهل آن وجود ندارد. بنابراین، خاموشى جهنم همانا تمام شدن اهل آن در اثر سوختن است.
ادامه دارد
- ۰ نظر
- ۰۷ دی ۹۳ ، ۰۹:۳۰